رگا

بیش از یک هفته از مفقود شدنش می‌گذشت. بار اولش نبود. همین سه ماه پیش بود که حالش وخیم شد و بی‌خبر از خانه بیرون زد و یک ماه بعد از بیمارستانی در لرستان زنگ زدند و خبر بستری شدنش را دادند. بار دیگر که از آسایشگاه بی‌خبر فرار کرده بود و اعضای خانواده همه… بیشتر »

دلش نمی ‌خواست کارهایش جلوی دید باشد، مدتی را که در جبهه بود، اجازه نداد حتی یک عکس یا فیلم از او تهیه شود. آخرین بار که به مرخصی آمده بود، قبل از رفتن همه ‌ی عکس ‌هایش را از بین برد تا پس از شهادت چیزی از او باقی نماند. همین طور هم شد و برای شهادتش حتی… بیشتر »

برای تولد تنها فرزندمان داود در خرداد سال ۱۳۶۳ از اندیمشک به دزفول آمدیم. در طول مسیر حاجی نشان بیمارستان را از مردم می‌پرسید، متوجه شدیم که تنها بیمارستان مناسب که مزین به نام حضرت زهرا ‌«سلام الله علیها» بود در همان حوالی است. وقتی حاجی نام خانم فاطمه… بیشتر »

سلام حاج همت! چه خبر از خط مقدم؟؟ اینجا،پشت جبهه،وضع خیلی خرابه حاجی… مهمات کم آوردیم،بدجور گیر کردیم تو میدون مین گناه،وضعیت قرمزه…! بچه ها دارن سعی شون رو میکنن ولی فایده نداره،حاجی جون هوای اینجا اصلا قابل تحمل نیست… قرار بود هر وقت… بیشتر »

علی محمودوند تابستان سال ۱۳۶۱ همزمان با آغاز عملیات رمضان در ۱۷ سالگی به جبهه رفت و کارش را در گردان تخریب لشگر ۲۷ لشگر  ۲۷ محمدرسول‌الله(صلی الله و علیه و آله) آغاز کرد. در عملیات والفجر مقدماتی، همران گردان «حنظله» به منطقه فکه رفت و از ناحیه دست… بیشتر »