رگا

  بهش‌ پيله‌ كرده‌ بوديم‌ كه‌ بيا برويم‌ برات‌ آستين‌ بالا بزنيم‌. گفت‌ : باشه‌. فكر نمي‌كرديم‌ بگذارد حتي حرفش‌ را بزنيم‌. خوش‌حال‌ شديم‌. گفت‌ :«من‌ زني‌ مي‌خوام‌ كه‌ تا قدس‌ همراهم‌ بياد.» ****************************************************** از… بیشتر »

مجروح شده و توی بیمارستان بستری بودم. حاج ابراهیم همت اومد به عیادتم، پیشونی ام رو بوسید و گفت: از اینکه چند نفر از همرزمانت شهید شده اند تو هنوز زنده ای ناراحت نباش، خیالت راحت باشه که توهم شهید زنده ای… گفتم: حاجی میخوای دلداریم بدی؟ من کجا و… بیشتر »

  مراسم رونمایی از دو عنوان کتاب «خاکستر و ققنوس» و «شاعر دشت و هور» که توسط انتشارات نشر 27 بعثت به چاپ رسیده است, عصر دیروز یکشنبه 28 مرداد97 در مرکز تبادل کتاب برگزار شد. در این مراسم محافظت‌کار، همرزم شهید محمد مرادی که روایت زندگی‌نامه او در کتاب… بیشتر »

همسر شهيد حاج همت می گويد: ابراهيم بعد از چند مـاه عمليات به خانه آمد. سر تا پا خـاكی بود و چشــم هايش ســرخ شده بود. به محض اينكه آمد، وضو گرفت و رفت که نمــــاز بخـــواند. به او گفــتم: حــاجی لااقل یـــه خستگی دَر كُن، بعد نماز بخوان. سر سجاده اش… بیشتر »

همت جان به گوشی برادر؟ همت جان مدت هاست بی تاب مجنونت شده ام!همت جان دیگر کسی از شما و مجنون تان نمی‌گوید! همت جان، #خط ها عوض شده! همت جان، پل های رسیدن به خدا، کانال های ارتباطی شما با خدا را به سخره گرفتند! .همت جان،کج راه‌ ها را مسیر تو می‌دانند!… بیشتر »