رگا

خدایا بصیرمان باش تا از مسیر برنگردیم...!

ما حق همسايگي را خوب ادا مي كنيم...!

ارسال شده در 19 اسفند 1396 توسط حديثه يگانه پور در شهدا

قرار بود در نزديكي منزل ماپنج شهيد گمنام را به خاك بسپارند.من يكي از مخالفين دفن شهدا بودم!با اينكه به شهدا ارادت داشتم اما حس ميكردم منزل ما در كنار قبرستان قرار خواهد گرفت در نتيجه ارزش مالي خود را از دست خواهد داد لذا پيگيري كردم كه شهدا در جايي ديگر دفن شونداما پيگيري من عملي نشد!پنج شهيد گمنام در كنار منزل ما در شهرك واوان در اطراف تهران به خاك سپرده شدند.من هم بسيار ناراحت!فشار رواني وناراحتي من بيشتر بخاطر پسرم بود .پسر ۱۲ساله من مدتها بود كه از ناحيه استخوان پا دچار مشكل بود به طوري كه قادر به راه رفتن نبود .بعد از دفن شهدا بيشتر ناراحت بودم وبه كساني كه در كنار مزار شهدا بودند به چشم حقارت مي نگريستم …

تا اينكه يك شب در عالم خواب ديدم جواني خوش سيما نزديك من آمد .چهره بسيجيان زمان جنگ را داشت .ايشان جلو آمد .سلام كرد.و گفت: ما حق همسايگي را خوب ادا مي كنيم !اگرچه نمي خواستي ما در كنار منزل شما دفن شويم اما حالا كه همسايه شديم حق گردن ما داريد!بعد در مورد فرزند مريضم صحبت كردو گفت: براي شفاي پسرت روبه قبله بايست وسه مرتبه با توجه بگو الحمدالله! در همين حال هيجان زده از خواب پريدم روبه قبله ايستادم باتوجه وحضور قلب سه بار گفتم: الحمدالله بعد هم نماز خواندم و خوابيدم.صبح پسرم مرا از خواب بيدار كرد !به راحتي راه مي رفت!! انگار تاكنون هيچ مشكلي نداشته، بيماري پسرم به طور كامل برطرف شده بود. اين عنايت خدابود كه ما همسايگان به اين خوبي پيدا كرديم….

راوي: يكي از خادمين شهدا منبع: سايت خمول (بنياد حفظ آثار)

نظر دهید »

خستگی ناپذیر

ارسال شده در 17 اسفند 1396 توسط مستاجر خدا:) در شهدا
خستگی ناپذیر

همسر شهيد حاج همت می گويد:

ابراهيم بعد از چند مـاه عمليات
به خانه آمد. سر تا پا خـاكی بود
و چشــم هايش ســرخ شده بود.

به محض اينكه آمد، وضو گرفت
و رفت که نمــــاز بخـــواند.

به او گفــتم: حــاجی لااقل یـــه
خستگی دَر كُن، بعد نماز بخوان.

سر سجاده اش ايستاد و در حالی
كه آستين هايش را پايين می زد،
به من گفت:

«من باعجله آمدم كه نماز اول
وقتــــــم از دســـــت نــــرود.»

اين قدر خسته بود كه احساس
می‌كردم، هر لحظه ممكن است
موقع نمــــــــاز از حـــــال برود.


#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#سالروز_شهادت

خستگی ناپذیر سالگر شهادت شهید همت سجاده شهید همت نماز همسر شهيد وضو نظر دهید »

آی شهدا تفحصم کنید

ارسال شده در 17 اسفند 1396 توسط مستاجر خدا:) در شهدا, دلنوشته, امام زمان

‍ گاهے باید #آدم خودش را تفحص کند… پیدا کند 

خودش را …دلش را …عقلش را …

گاهے در این راه پر پیچ و خم
#مردانگے ، #غیرتــ ، #دین ، #عزتــ ، #شرفـــ ، #تقــوا
را گم مےکنیم …

خودمان را پیدا کنیم
ببینیم کجاے قصہ ایم 
کجاے سپاه #مهدی عج هستیم
کجا بہ درد آقا خوردیم
کجا مثل آقا عمل کردیم 

کجا مثل شہید #دستواره
اینقدر کار کردیم تا از خستگی بیهوش شویم

کجا مثل شهید #ابراهیم_هادی برای فرار از گناه چهره مان را ژولیده کردیم

بہ قول بچہ هاے #تفحص
نقطه صفر صفر و گِرا دست مادرمان زهراستـــ (سلام الله علیها)

خودمان را دودستے بسپاریم به دست #بے_بے پهلو شکسته
قسمش بدهیم بہ مولاے غریبمـــــان #علے

تا دستمان را بگیرد
نگذارد در این دنیاے پر #گناه
غافل بمانیم

غافل بمیـــــریم 

شهدا گاهی نگاهی ..
حال دلم عجیب گرفته
حالو هوای جمع شهیدان آرزوست..
#خدااایاااااا ..

آی شهدا تفحصم کنید امام زمان (عج) تقوا حضرت زهرا (س) دلنوشته دین رگا سپاه شرف شهدا شهید ابراهیم هادی شهیدان عزت غیرت مردانگی مولای غریب 1 نظر »

مجنون همت!

ارسال شده در 17 اسفند 1396 توسط مستاجر خدا:) در شهدا, دلنوشته

همت جان به گوشی برادر؟
همت جان مدت هاست بی تاب مجنونت شده ام!همت جان دیگر کسی از شما و مجنون تان نمی‌گوید!

همت جان، #خط ها عوض شده!
همت جان، پل های رسیدن به خدا، کانال های ارتباطی شما با خدا را به سخره گرفتند!
.همت جان،کج راه‌ ها را مسیر تو می‌دانند!
همت جان، برادر دیگر از اسمت هم نمی شود گفت!

ابنجا بعضی دختران مراقب #چادر شان نیستند!!
همت جان به گوشی؟؟
.همت جان…
اینجا بعضی پسران مان بر عکس چشم هایت عمل میکند،چشمان شان!

همت جان یادشان رفته راه ت را…
هدفت را…
چرا رفتنت را…
همت جان دیگر چیزی به #سقوط شهر نمانده…
همه جا را احاطه کرده اند…
تقوا یمان رو به اتمام است…

.همت جان، در این حملات #شیمیایی نفس کم آورده ایم…
سراسر وجودمان را فرا گرفته و ‌دارد نابودمان میکند…
همت جان صدامو داری برادر؟؟

همت همت مجنون!
مجنون جان…
از طرف من به جوانان بگو:
چشم #شهیدان و تبلور خون شان به شما دوخته است…
“شهید محمد ابراهیم همت”

مجنون جان فرصتی ندارم ولی این را هم بگو به همه ی اهالی کوچه‌ی #عشق:
میخواهید خدا عاشق شما شود!
قلم می‌زنید برای خدا باشد…
گام بر می‌دارید برای خدا باشد…
سخن می‌گویید برای خدا باشد..
هر چیز و همه چیز برای خدا باشد..

#هفدهمـــ_اسفند
#بہ_مناسبت_سالروزشهادت
#سردار_خیبر_محمد_ابراهیم_همت

رگا سالگرد شهادت شهید همت شهادت شهدا شهید شهید محمد ابراهیم همت شهید همت شهیدان عشق قلم مجنون مجنون همت! نظر دهید »

شهادت مبارک باباجون

ارسال شده در 17 اسفند 1396 توسط مستاجر خدا:) در شهدا, دلنوشته

بخشی از دلنوشته ی دختر #شهید_محمد_بلباسی

بسم رب‌الشهداء و الصدیقین

امروز می‌خواهم از کسی صحبت کنم که همیشه با من است؛ چند روزی است که عده‌ای به من می‌گویند که بابای من مرده است، ولی من مثل همه شماها پدر دارم

با او حرف می‌زنم، نگاهش می‌کنم، با او بیرون می‌روم و یا مثل همه شما با او بازی می‌کنم.

البته من یک فرق کوچک با شما دارم و آن این است که چند روزی است پدر من، عکسی است بر روی طاقچه اتاق‌مان..

الان هم که من با شما صحبت می‌کنم، بابای عزیزم در کنارم ایستاده و بر روی سرم دست می‌کشد تا احساس تنهایی نکنم

بابای عزیزم همیشه دلش می‌خواست که شهید شود،"شهادت مبارک باباجون".

ما منتظرت هستیم تا تو مثل همیشه برگردی. 

دختر کوچکت “‌فاطمه بلباسی”


#دلنوشته
#دختر_بابا

بابا بخشی از دلنوشته ی دختر #شهید_محمد_بلباسی شهادت شهادت مبارک باباجون شهدا شهید شهید محمد بلباسی شهید مدافع حرم فاطمه بلباسی 1 نظر »
  • 1
  • ...
  • 48
  • 49
  • 50
  • ...
  • 51
  • ...
  • 52
  • 53
  • 54
  • ...
  • 55
  • ...
  • 56
  • 57
  • 58
  • ...
  • 88
 خانه
 موضوعات
 آرشیوها
 آخرین نظرات
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

رگا

جستجو

موضوعات

  • همه
  • امام زمان
  • بدون موضوع
  • خاطره
  • دلنوشته
  • دهه فجر
  • شهدا
    • وصیت نامه
  • فاطمیه
  • مناسبتی
  • کتاب خوانی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان