رگا

خدایا بصیرمان باش تا از مسیر برنگردیم...!

«ابراهیم هادی» زنده است

ارسال شده در 23 بهمن 1396 توسط مستاجر خدا:) در شهدا

علی‌اکبر رائفی‌پور سخنران و نظریه‌پرداز ایرانی است و سخنرانی‌هایی در نقد علوم اجتماعی و نظراتی راجع به نقش تشکیلات فراماسونری در ادارهٔ امور جهان دارد.

علی‌اکبر رائفی‌پور در همایش یاد یاران آسمانی و ۳۰۰ شهید گردان‌های کمیل و حنظله با اشاره به اینکه برای رسیدن به خداوند راهی جز قدم گذاشتن در راه جهاد نداریم، اظهار داشت:  اگر بخواهیم راهی که شهدا رفتند را برویم باید در راه صراط مستقیم ‌باشیم، و برای قرار گرفتن در این مسیر باید به همه موارد توجه داشته باشیم.

وی ادامه داد: کامل ترین و نمونه‌ترین انسان‌ها اهل بیت هستند و باید از آن‌ها درس گرفت و یک درجه پایین‌تر شهدا هستند، شهدایی که برای اینکه به دنیا وابسته نشوند حتی عکس فرزندشان را نگاه نمی‌کردند.
رائفی‌پور با بیان اینکه شهدا رفتند تا اسلام بماند، افزود:  شهدای ما برای زنده نگه داشتن اسلام در جبهه‌ها حضور پیدا کردند و بدون هیچ‌ چشم داشتی جان خود را فدای دینشان کردند.

یادبود شهید ابراهیم هادی
این مدرس دانشگاه گفت: امروز شهدا مدافع حرم راه شهدای دفاع مقدس را در پیش گرفتند و در راه جهاد قرار دارند.

وی با بیان اینکه شهدا دنبال این نبودند که دیگران آنها را ببینند و به دنبال سخنرانی نبودند و دنبال رضایت خداوند بودند، خاطرنشان کرد: شهید ابراهیم هادی هم از همان شهدایی بود که برای رضای خدا کارهایش را انجام می‌داد.

رائفی پور با اشاره به اینکه چه کسی محسن حججی را می شناخت، افزود: این شهید والامقام کاری کرد که دنیا وی را شناخت و کاری کرد که جوانان زیادی شیفته وی شوند.
این استاد دانشگاه گفت: امروز ابراهیم هادی توانسته جوانان زیادی را اصلاح کند و این نشان می‌دهد شهدا زنده هستند.

وی با بیان اینکه باید تاسف خورد که بعضی از مواقع شهدا را فراموش می‌کنیم، افزود: شهدا راه سعادت را به ما نشان دادند و ما باید این راه را درک کنیم و قدم بگذاریم.

«ابراهیم هادی» زنده است اسلام اهل بیت جبهه‌ جهاد جهان دانشگاه دین رضای خدا رگا سعادت شهدا شهدا مدافع حرم شهدای دفاع مقدس شهید شهید محسن حججی شهید ابراهیم هادی علوم اجتماعی علی‌اکبر رائفی‌پور فراماسونری کوثربلاگ گردان حنظله گردان کمیل نظر دهید »

مروری بر عملیات «والفجر۸»

ارسال شده در 23 بهمن 1396 توسط مستاجر خدا:) در شهدا

عملیات والفجر ۸ یکی از مهمترین عملیات های دوران دفاع مقدس بود که شهدای زیادی در این عملیات، تقدیم اسلام و انقلاب اسلامی شد.

در سی و دومین سالروز آغاز این عملیات غرورآفرین ، نگاهی به شناسنامه و وقایع رخ داده در عملیات والفجر ۸ خواهیم داشت.

درباره عملیات والفجر 8 بیشتر بخوانیم:

«شهادت» نزدیک‌ترین راه تا خداست
«پل بعثت» دستمایه نگارش یک داستان
آخرین توصیه‌های شهید غواص
اگر عراق را سرزمینی مثلثی شکل فرض کنیم، فاو در منتهی‌الیه ضلع شرقی آن چسبیده به خلیج‌فارس قرار دارد. مهمترین شهر عراق نزدیک به فاو، بصره است. ضمن آنکه شهرهای «ابوالحسیب»، «زیبر»، «صفوان» و «ام‌القصر» همگی در این منطقه واقع شده‌اند. وجود شهرهای ایرانی آبادان، خرمشهر و محدوده شلمچه و اروندرود نیز در این منطقه بیش از پیش بر اهمیت آن افزوده است. کشور کویت نیز کمترین فاصله با این منطقه حساس را دارد. همچنین نزدیکی به جزیره بوبیان، هورعبدالله و پایانه‌های نفتی الامیه و البکر واقع در خلیج‌فارس بر اهمیت و حساسیت آن افزوده است.

عملیات «والفجر۸»
عارضه مهم این منطقه رودخانه خروشان اروند است که از تلاقی دو رودخانه دجله و فرات سرچشمه گرفته و در عرض ۴۰۰ – ۱۶۰۰ متر متغیر بوده و از جزر و مدهای بسیار شدیدی برخوردار است.

ساحل شرقی اروندرود در دهانه خلیج‌فارس مکان آرایش و مبداء حرکت رزمندگان اسلام جهت انجام عملیات و تحقق فتحی دیگر است.

نام عملیات: «والفجر ۸». محل عملیات منطقه:« فاو». اهداف عملیات: قطع ید دشمن از دریا و تأمین امنیت راه‌های دریایی خلیج‌فارس و دور کردن آتش دشمن از شهرهای مرزی جمهوری اسلامی ایران، ‌تسخیر پایگاه‌های موشکی و تاسیسات مخابراتی رژیم صهیونیستی بغداد، قطع شریان صدور نفت از طریق اسکله‌های الامیه و البکر، وارد کردن ضربه اقتصادی و نظامی بر دشمن و در نهایت شکست رویای پوچ ضربه‌ناپذیری او در این منطقه همراه با نمایش قدرت و توان رزمی ظفرمندان لشکر اسلام. در منتهی‌الیه باختری خلیج‌فارس باریکه است که از سویی به اروندرود و از سوی دیگر به آبراه موجود در حد فاصل خاک عراق و جزیره بوبیان کویت می‌پیوندد. این منطقه‌ای است که به طور عمومی بدان منطقه فاو گفته می‌شود.

عملیات «والفجر۸»
فاو علاوه بر نقش استراتژیک و اهمیت نظامی خود دارای ارزش اقتصادی فراوان در روند ارزش اقتصاد عراق است به طوریکه در جغرافیای منطقه، شهر فاو به «عروس بحر» معروف است.

نخلستان‌های بسیار گسترده خرما، پایگاه‌های عظیم نفت، شاهرگ ارتباطی اسکله‌های البکر و الامیه و فرآورده‌های بی‌شمار دیگر نظیر حنا و نمک فاو را ارزش استثنایی بخشیده است. به عبارتی کوتاه می‌توان شهر فاو را شهر خرما، نمک ونفت معرفی کرد.

آموزش نیروهای اسلام به دو بخش عمومی و تخصصی تقسیم می‌شود. از آنجا که عمده تجربیات رزمندگان در جنگ‌های آبی و خاکی در آب‌های راکد «هور» حاصل شده بود آموزش خاص در منطقه اروند و رودخانه «بهمن شیر» و سدهای آبی که همان شرایط اروند را داشتند آغاز می‌شود و آشنایی با شنا، قایقرانی و جنگ تَن به تَن شکل گسترده و در عین حال فشرده‌ای به دوره‌های آموزش یگان‌ها بخشید. در برخی از یگان‌ها پنج الی شش ماه قبل از عملیات، آموزش غواصی و تمرینات تخصصی آن به اوج خود می‌رسد و نیروها اوقات زیادی را در آب به سر می‌برند و در شرایط مختلف آب رودخانه به مانور می‌پردازند ودر جهت ورزیده شدن، شب و روز نمی‌شناسند تا آمادگی نیروها از حد انتظار افزایش یافت و آماده عملیات گسترده بودند.

 

عملیات «والفجر۸»
گذراندن دوره‌های دشوار توسط عناصر شناسایی

عناصر شناسایی پس از گذراندن دوره‌های سخت و طاقت‌فرسای غواصی پا به مرحله حساس و مشکل‌تری می‌گذراند و در شرایط بسیار خطرناک عملیات شناسایی را آغاز می‌کنند. عبور از اروند و نزدیک شدن به خط دشمن که با تجهیزات و امکانات کامل از تسلط بالایی برخوردار است می‌تواند بسیار خطرناک باشد. دشمن با کمک رازید که یک نوع رادار سطحی است ودوربین‌های دید در شب و پروژکتورهای قوی و دیدگاه‌های متنوع و سنگرهای چند دهنه در نزدیک‌ترین نقطه ساحل و اسکله‌های مستحکم کاملا بر رودخانه اشراف داشت. این مرحله از عملیات کاری پر خطر و شاق بود و کلیه مراحل شناسایی می‌باید در شب انجام می‌شد که احتمال هر نوع اتفاقی اجتناب‌ناپذیر بود و کوچکترین نقص در کار موجب اسارت، شهادت و لو رفتن عملیات می‌بود و اصل مهم غافلگیری را خدشه‌دار می‌کرد و در مجموع طی سه الی شش ماه کلیه یگان‌های عملیاتی بالغ بر ۷۰۰ الی ۸۰۰ بار از اروند عبور کرده و موفق شدند به عملیات شناسایی در خطوط مختلف بپردازند.

اعجاب‌انگیزتر اینکه در هیچ یک از این عملیات‌ها حادثه‌ای که باعث لو رفتن اهداف شناسایی شود اتفاق نیفتاده و با توجه به جریان متلاطم آب در اروند و شدت امواج رودخانه هیچ گونه تلفات جانی نیز نداشته و خاطرات جالبی در این زمینه وجود دارد که مجال بیان آن نیست.

صفحات: 1· 2

آبادان ابوالحسیب اروندرود اسلام الامیه البکر ام‌القصر انقلاب اسلامی بصره بغداد خرمشهر خلیج‌فارس داستان دجله دشمن دفاع مقدس رزمندگان اسلام رگا زیبر شلمچه شهادت شهدا شهید غواص صفوان صهیونیستی عراق عملیات والفجر ۸ فاو فرات مروری بر عملیات «والفجر۸» هورعبدالله کوثربلاگ کویت نظر دهید »

۱۷ سال از شهادت «سردار تفحص» گذشت

ارسال شده در 23 بهمن 1396 توسط مستاجر خدا:) در شهدا

علی محمودوند تابستان سال ۱۳۶۱ همزمان با آغاز عملیات رمضان در ۱۷ سالگی به جبهه رفت و کارش را در گردان تخریب لشگر ۲۷ لشگر  ۲۷ محمدرسول‌الله(صلی الله و علیه و آله) آغاز کرد. در عملیات والفجر مقدماتی، همران گردان «حنظله» به منطقه فکه رفت و از ناحیه دست مجروح شد. در عملیات والفجر ۸ برای همیشه پایش را از دست داد و با وجود ۷۰ درصد جانبازی که  شامل شیمیایی، موجی، قطع پا و ۲۵ ساچمه در دست، باز هم از میهن اسلامی دفاع کرد.

او در سال ۱۳۶۷ کرد و صاحب دو فرزند شد، علی به علت علاقه به نظام مقدس جمهوری اسلامی به عضویت نهاد مقدس سپاه درآمد و توانست با تلاش بسیار مدرک دیپلم خود را دریافت کند. محمودوند در سال ۱۳۷۱ بعد از شهادت سید علی موسوی به یاری برادران گروه تفحص شتافت و هشت سال در میان خاک‌های تفتیده جنوب برای یافتن پیکر شهدا تلاش کرد، به طوری که دو مرتبه پای مصنوعی خود را بر اثر کار زیاد از دست داد.
فرمانده دلیر گروه تفحص لشکر۲۷ محمدرسول‌الله(صلی الله و علیه و آله) سرانجام در تاریخ ۱۳۷۹/۱۱/۲۲ در منطقه فکه بر اثر انفجار مین در جرگه شاهدان قرار گرفت. علی در سن ۳۶ سالگی تنها پسرش عباس را که نابینا و فلج بود،به همراه دخترش در نزد ما به یادگار گذاشت و پیکر پاکش را در قطعه ۲۷ بهشت‌ زهرا طبق وصیت او به خاک سپردند.

شهید علی محمودوند
بگوئید بمیر می‌میرم!

انقلاب که به پیروزی رسید، علی سر از پا نمی‌شناخت، با خوشحالی در بسیج مسجد ثبت‌نام کرد. بیشتر اوقات در مسجد بود، و هربار که به خانه باز می‌گشت، یک دمپایی پاره به پا داشت، وقتی معترضانه به او می‌گفتم:«این چه وضعی است» نگاهش را به زمین می‌دوخت و می‌گفت:«مامان اشکالی نداره، آن بنده خدایی که کفش‌هایم را برده، احتمالاً احتیاج داشته است» ۱۷ سال بیشتر نداشت که شناسنامه‌اش را برداشت تا به جبهه برود، گفتم:«علی این کار را نکن در جبهه از تو کاری ساخته نیست» کنار در ایستاد و پاسخ داد:«مادرجان! شما به من بگوئید، بمیر، می‌میرم ولی نگوئید نرو، من آنجا آب که می‌توانم بدهم» بالاخره تابستان سال ۱۳۶۱ راهی جبهه شد.

درباره شهید علی محمودوند بیشتر بخوانیم:

گزارشی از تاریخچه تفحص شهدای دفاع مقدس
گذری بر زندگیِ سردار شوخ طبع تفحص
سرداری که با پای مصنوعی برای تفحص به منطقه می‌رفت
از «فکه» چه می دانیم؟
ماجرای ادای دین سردار تفحص به گردان «حنظله» و «کمیل»

الله اکبرهای فراموش نشدنی

در عملیات والفجر مقدماتی، عراق تعدادی از تیپ‌های کماندویی اردنی و سودانی را به منطقه آورد، بعد از محاصره شدن ما در منطقه آتشبارهای سنگین و نیمه‌سنگین عراق گِرای کانال ما را گرفتند. چند ساعت متوالی بچه‌ها زیر باران آتش خمپاره، کاتیوشا،‌ رگبار و توپ بودند. عوامل جنگی عراق نیز با بلندگو به ما فحش می‌دادند و می‌گفتند:«راه فرار ندارید».

شهید علی محمودوند
وضع خیلی بد بود، بچه‌ها توی خاک به دنبال چهار تا فشنگ می‌گشتند، یک هفته مقاومت کردیم، مختصر آب و کمپوت باقی مانده جیره‌بندی شد، گرسنگی و تشنگی بیداد می‌کرد،‌ اما با این وجود صدای بلندگوی دشمن که بلند می‌شد، بچه‌ها با تمام وجود فریاد می‌زدند:«الله‌اکبر»، علی می‌گفت: «من تا زنده‌ام، صدای در هم پیچیده دعوت به تسلیم بلندگوهای دشمن و تکبیرهایی را که از لب‌های قاچ‌قاچ شده نیروها بیرون می‌آمد،‌ فراموش نمی‌کنم.»


 عوارض جنگ در بدن فرمانده

علی در سال‌های آخر سردردهای شدید داشت، هر بار با تمام قدرت سرش را فشار می‌داد. به گونه‌ای که احساس می‌کردی سرش منفجر خواهد شد. با تعجب نگاهش می‌کردم، می‌گفت: «تو نمی‌دانی چطور درد می‌کند. حالم به هم می‌خورد» وقتی علت سردردش را می‌پرسیدم، پاسخ می‌داد :«اعصابم ناراحته.شاید فشارم رفته بالا و شاید هم چربی‌ خونم.» اما من می‌دانستم، او شیمیایی شده و کلیه‌هایش از کار افتاده بود، حالت تهوع داشت،‌ عارضه موجی بودن نیز بعضی اوقات زندگیش را مختل می‌کرد.

شهید علی محمودوند
یادم هست در این گونه مواقع می‌گفت: «فقط بروید بیرون، سپس سرش را آنقدر به دیوار می‌کوبید و فشار می‌داد تا زمانی که بدنش خشک می‌شد. حتی یکبار همسر و فرزندانش را به آشپزخانه فرستاد و خودش تمام شیشه‌ها را شکست. هشت سال دفاع مقدس از خاک پاک ایران دیگر رمقی برای علی نگذاشته بود، در جای ‌جای پیکرش ردپای جنگ بود اما او باز هم مقاومت کرد.

آشپزخانه الله‌اکبر انفجار انقلاب بسیج بهشت‌ زهرا تابستان توپ جانبازان جبهه جمهوری اسلامی حالت تهوع حنظله خمپاره دشمن دفاع دیپلم رگا رگبار سردار سردار تفحص سپاه شهدا شهدای دفاع مقدس شهید علی محمودوند عراق عملیات رمضان عملیات والفجر مقدماتی عوارض فرمانده فلج فکه لشگر ۲۷ مجروح محمدرسول‌الله(صلی الله و علیه و آله) مسجد منفجر میهن اسلامی نظام هشت سال دفاع مقدس هفته مقاومت پیروزی پیکر کاتیوشا کمیل کوثربلاگ گردان نظر دهید »

بالاتر از سیاهی .....

ارسال شده در 21 بهمن 1396 توسط مهديه سنچولي در مناسبتی, شهدا, دلنوشته

در عملیات بیت المقدس ،در عرض یک هفته ،پنج بار محل استقرارتیپولی عصر{عج}راعوض کردندخسته شده بودیم.لب به اعتراض گشودیم ورفتیم سراغحسن باقری.گفتیم:امکانات نداریم.دیگربه هیچ وجه ازمحل فعلی تکان نمیخوریم ؟هر چه میخواهد بشود.مگر بالاترازسیاهی هم رنگی هست؟…..

گفتت:بله هست؟...بالاترازسیاهی،سرخی خون شهیدی است که روی زمین ریخته بود….

انگار آب سردرویبدنم ریخته باشند،بدنم شروع کردبه لرزیدن.

سعی کردم چیز دیگری بگویم .گفتم:امکانات نیست؟ما قوه ی محرکه می خواهیم؟…

او با همان لحن،گفت:قوه ی محرکه ی شما خون شهیداست.

بعد هم کمی امیدواری دادوازموقعیت در جنگ حرف زد .از آن لحظه ،هر وقت یادحرف های حسن باقری می افتم ،بدنم سرد سردمی شود .انگار،مثل آن لحظه،آب سرد روی تنم ریخته اند.

منبع:بی قرار،محمد خسروی راد،صفحه 29.

2 نظر »

خوابی عجیب!...

ارسال شده در 21 بهمن 1396 توسط فاطمه بهيار در مناسبتی, شهدا, امام زمان, کتاب خوانی

جواد مجلسی می گوید: پائیز سال 1361 بود. بار دیگر به همراه ابراهیم عازم مناطق عملیاتی شدیم. این بار نَقل همه ی مجالس توسل های ابراهیم به حضرت زهرا علیها سلام بود. هرجا میرفتیم حرف از او بود!
خیلی از بچه ها داستان ها و حماسه آفرینی های او را در عملیات ها تعریف می کردند. همه ی آن ها با توسل به حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام انجام شده بود.
به منطقه ی سومار رفتیم. به هر سنگری می رفتیم از ابراهیم می خواستند که برای آن ها مداحی کند و ازحضرت زهرا علیها سلام بخواند.
شب بود. ابراهیم در جمع بچه های یکی از گردان ها شروع به مداحی کرد.صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی  شدن مجالس گرفته بود!
بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد.
آن شب قبل از خواب ابراهیم خیلی عصبانی بود و گفت: من مهم نیستم، این ها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمی کنم!
هر چه می گفتم: حرف بچه ها را به دل نگیر، آقا ابراهیم تو کار خودت را بکن، امافایده ای نداشت.
آخر شب برگشتیم مقر، دوباره قسم خورد که: دیگر مداحی نمی کنم!
ساعت یک نیمه شب بود.خسته و کوفته خوابیدم.
قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می دهد. چشمانم را به سختی باز کردم. چهره ی نورانی ابراهیم بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو الان موقع اذانه.
من بلند شدم. با خودم گفتم: این بابا انگار نمی دونه خستگی یعنی چی؟! البته می دانستم که او هر ساعتی بخوابد، قبل از اذان بیدار می شود و مشغول نماز.
ابراهیم دیگر بچه ها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا کرد.
بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحی حضرت زهرا علیها سلام!!
اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه ی بچه ها را جاری کرد. من هم که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیش تر تعجب کردم! ولی چیزی نگفتم.
بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه ها به سمت سومار برگشتیم. بین راه دائم در فکر کار های عجیب او بودم.
ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می خواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟!
گفتم: خب آره، شما دیشب قسم خوردی که… پرید تو حرفم و گفت: چیزی که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن.
بعد کمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب خواب به چشمم نمی آمد، نیمه های شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام تشریف آوردند و گفتند:
نگو نمی خوانم، ما تو را دوست داریم.
هرکه گفت بخوان تو هم بخوان
دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی داد. ابراهیم بعد از آن به مداحی کردن ادامه داد.

منبع:کتاب سلام بر ابراهیم – ص 190

زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار شهید ابراهیم هادی

حضرت زهرا س حضرت صدیقه طاهره س خواب شهید شهید ابراهیم هادی مداحی نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 63
  • 64
  • 65
  • ...
  • 66
  • ...
  • 67
  • 68
  • 69
  • ...
  • 70
  • ...
  • 71
  • 72
  • 73
  • ...
  • 88
 خانه
 موضوعات
 آرشیوها
 آخرین نظرات
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

رگا

جستجو

موضوعات

  • همه
  • امام زمان
  • بدون موضوع
  • خاطره
  • دلنوشته
  • دهه فجر
  • شهدا
    • وصیت نامه
  • فاطمیه
  • مناسبتی
  • کتاب خوانی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان