زیارت قبول.....
برگرد پشت سرت را نگاهی بکن یادت نمی آید ؟! چیز ی را جا نگذاشته ای؟ خوب استشمام کن. فردا حتی دلتنگ عطر غریب این فضا خواهی شد. دلتنگ تابلوهای” خسته نباشی بسیجی” اگه خسته شدی بگو یا حسین(علیه السلام)، دل تنگ نخل های بی سر، دل تنگ سکوت دو کوهه، غروب شلمچه، غربت طلائیه…..
راستی هنوز یادت نیامده چه چیزی راجا گذاشته ای؟ وقتی آمدی باورت نمی شد که به کجا میروی به دیدار چه کسی و چه چیزی. وقتی آمدی و دیدی جزء خاک هیچ و هیچ…. بی اختیار کفش هایت را در می آوردی، چفیه ات را به گردن انداختی و راهی شدی، از همان راهی رفته ای که روزگار قدمگاه یاران خمینی (ره) بود.و نیز قدمگاه یاران مهدی(عج) . در میانه های راه بر آنچه که گذشت تامل کردی و گاه گاه نیز نم اشکی.
و فردا که به شهر خود باز میگردی روزها خواهد گذشت تا باور کنی که چه دیدی، در کجا بودی؟ و حضور چه کسی را حس کردی که ” عنده ربهم یرزقون” هستند.
……و حالا چه باید کرد؟ زین پس زرق و برق زیبایی ها کم تر فریب خواهد داد و درس ومشق و همه روز مرگی هایت رنگ دیگری خواهد گرفت.
فردا به شهر بر میگردی باورت خواهد شد که دیروز دلت را در گوشه ای از این خاک ها جا گذاشته ای.باورت خواهد که خاک مظلومیت شهدا بر تنت نشسته است و خدا می داند این خاک با دل بی قرار تو چه ها خواهد کرد……
منبع: رد پای عشق/ ص۸۰/ حسن اروجی