رگا

خدایا بصیرمان باش تا از مسیر برنگردیم...!

هیچ وقت راه امام را تنها مگذار!...

ارسال شده در 3 دی 1398 توسط فاطمه بهيار در مناسبتی, شهدا, وصیت نامه, خاطره

شهید دکتر علی انصاری در سمت استاندار گیلان نقش بسزایی در افشای ماهیت بنی صدر و منافقین داشتند. ویژگی مشترک دیگر این شهیدان ترور شخصیت توسط جریانات نفاق و التقاطی بود.

بصیرت دکترعلی انصاری شهادت شهیدبصیرت نظر دهید »

بگوغلام من فدای خاک نعلین خمینی!

ارسال شده در 3 دی 1398 توسط فاطمه بهيار در مناسبتی, شهدا, وصیت نامه, خاطره

بسم رب الشهدا

شهادت ميدهم كه خدایي نيست بجز خداي يكتا ومحمد(صل الله علیه وآله) بنده وفرستاده اوست وعلي(علیه السلام) ويازده فرزندش پيشوا وامام امت وحجت خدا روي زمين هستند. اما بعد اين بنده عاصي اكنون كه راهي نبرد با خوارج زمان دوران در جبهه هاي حق عليه باطل هستم با كمال آگاهي و ادراك در اين راه قدم زده ام و تا پيروزي نهايي عليه كفار نبرد خواهم كرد شايد خداوند عالميان نظر لطفي نموده اين عاصي سرا پا گناه را به لطف بيكرانش ببخشايد. عزيزانم چشم بصيرت را باز كنيد نگاهي از روي تفكر به اطراف بيندازيد اوضاع مملكت اسلاميان را عميقا مورد مطالعه قرار دهيد و آنوقت عادلانه قضاوت كنيد اگر حق با ماست پس بي‌مهابا اسلحه برداريد واز حيثيت وشرافت اسلام وامت اسلاميان دفاع كنيد. عزيزانم خميني(ره) فرزندپيامبر(صلی الله علیه وآله) شماست و فرزند حسين(علیه السلام)!

اي شيعيان حسين(علیه السلام)! اي كساني كه با شنيدن نام آن مولا متاثر وبرسروسينه مي زنيد، اكنون ازفرزند او در اين نبرد بي امان عليه كفرياري نماييد كه پيروزي از آن شماست.

اين حقير كليه نظرات خود را در دفترچه يادداشت آبي رنگي نوشته ام ودر داخل كتابهايم مي باشد چون وقت كم است چند جمله اي نيز با خانواده گراميم دارم اول پدرم پدر ارجمندم تو هميشه مايه افتخار من بوده اي و از اين به بعد نيز باش. پدر عزيزم جهان دار فنا است وهر كس زودتر رفت كمتر گناه نمود خواهشمندم در عزاي من صبور باش و بجان امام عزيزمان دعا كن و بگو غلام من فداي خاك نعلين خميني! پدر بهتر از جانم مبادا در مرگ من گريه كني وگوشه نشيني نمايي بلكه با مردم رابطه داشته باش ولي از اجتماعات باطن دوري كن ومصلح باش. پدرم، پدر عزيزم ديدار به قيامت از خداي بزرگ آخرت را براي تو وصبوري را براي دنيايت خواستارم…

شهید غلامعلی آقایی

اسلام امام حسین (علیه السلام) امام خمینی ره بصیرت خمینی کبیر شهادت شیعیان فرزندامام حسین ع قضاوت وصیتنامه شهید 1 نظر »

تبلیغ انتخابات...

ارسال شده در 3 دی 1398 توسط فاطمه نيل برگي در مناسبتی, شهدا

نزدیک انتخابات بود. کاندیدها به روستا می آمدند، سخنرانی میکردند و می رفتند.

یک روز عده ای برای معرفی کاندیدای خود به مسجد روستا آمدند.

نوروزعلی متوجه شد منظور دیگری دارند. در مسجد به آنها گفت:

« شنیده ام حرف هایی زده می شه، نظر همه محترمه اما اگر کسی بخواهد توهینی کنه با من طرفه! ما نباید در تبلیغات به روحانبت و ارزش های انقلاب لطمه ای بزنیم.»

شهید نوروزعلی امیرفخریان

سیره ی شهدای دفاع مقدس/ بصیرت سیاسی، درایت نظامی/ ص327

 

انتخابات بصیرت تبلیغ انتخابات شهدا شهدای دفاع مقدس شهیدنوروزعلی امیرفخریان کاندیدای انتخابات نظر دهید »

من‌ زني‌ مي‌خوام‌ كه‌ تا قدس‌ همراهم‌ بياد...!

ارسال شده در 1 دی 1398 توسط منتظرالقائم در شهدا

 

بهش‌ پيله‌ كرده‌ بوديم‌ كه‌ بيا برويم‌ برات‌ آستين‌ بالا بزنيم‌.

گفت‌ : باشه‌.

فكر نمي‌كرديم‌ بگذارد حتي حرفش‌ را بزنيم‌.

خوش‌حال‌ شديم‌.

گفت‌ :«من‌ زني‌ مي‌خوام‌ كه‌ تا قدس‌ همراهم‌ بياد.»

******************************************************

از وقتي‌ اين‌ ظرف‌هاي‌ تفلون‌ را خريده‌ بوديم‌، چند بار گفته‌ بود «يادت‌نره‌! فقط‌ قاشق‌ چوبي‌ به‌ش‌ بزني‌.»

ديگر داشت‌ بهم‌ بر مي‌خورد. با دل‌خوري‌ گفتم‌ :«ابراهيم‌! تو كه‌ اين‌قدرخسيس‌ نبودي‌.»

براي‌ اين‌ كه‌ سوء تفاهم‌ نشود، زود گفت‌ «نه‌! آدم‌ تا اون‌جا كه‌ مي‌تونه‌،بايد همه‌ چيز رو حفظ‌ كنه‌. بايد طوري‌ زندگي‌ كنه‌ كه‌ كوچك‌ترين گناهي‌ نكنه‌.»

برگرفته از «کتاب همت».

ازدواج شهید شهید همت قدس همت کوثربلاگ نظر دهید »

سخت ترین شب یلدا

ارسال شده در 30 آذر 1398 توسط حديثه يگانه پور در شهدا, خاطره

شهید:امیر سیاوش شاه عنایتی

مثل هر سال مقدمات فراهم شده بود تا مراسم شب یلدا رو برگزار کنیم. اما من مهمان ناخوانده‌ای در دل داشتم، دلتنگی حاصل از ۲۴ روز ندیدن و دوری از همسرم.

ریحانه قرقانی همسر شهید مدافع حریم اهل‌بیت(ع) امیر سیاوش شاه عنایتی (امیر سیاوشی) تکاور نیروی دریایی سپاه پاسداران که در تاریخ 1394/9/29 در حلب سوریه آسمانی شد به مناسبت چهارمین سالگرد همسرش ماجرای نحوه‌ شنیدن خبر شهادت شهید را در شب یلدا  تعریف کرد.

وی گفت: بیست و نهم آذر ماه سال 1394 شب یلدایی متفاوت از هر سال برای من بود، طبق سنت ما ایرانی‌ها این شب، شب دورهمی فامیلی، پهن شدن بساط خنده و شادی، سفره زینت داده شده با انار دون کرده، مسقطی زعفرانی خانگی دستپخت مادر، هندوانه سرخ شب یلدا، آجیل و… مثل هر سال این مقدمات فراهم شده بود تا مراسم شب یلدا رو برگزار کنیم. اما من مهمان ناخوانده‌ای در دل داشتم، دلتنگی حاصل از 24 روز ندیدن و دوری از همسرم.

بی صبرانه منتظر بازگشت ایشان از ماموریتشان در هند بودم،گفته بود این‌بار کمی بیشتر در ماموریت خواهند بود و پس از بازگشت بلافاصله مقدمات ازدواج را فراهم می‌کنیم. یکشنبه بود و من از 2 روز قبل از ایشان بی‌خبر بودم.

قرقانی گفت: بعد از تماس تلفنی‌ای که با من گرفته بود بیقرار شده بودم، مخصوصاً با جمله «حلالم کن» که پشت تلفن گفت بی‌تابی من شدت گرفت. لباس‌هایم را اتو می‌کردم و در همان حین پیام‌های محبت آمیز همسرم را می‌خواندم تا شاید کمی آرام بگیرم. در همین حال زنگ خانه به صدا درآمد و ورود پدر، برادر، خواهر و جمعی از اقوام با چشمان قرمز، گواه بر خبری ناگوار می‌داد. در بین اقوام به دنبال شخصی پیر یا بیمار می‌گشتم که فوت شده و باید آماده پذیرش خبر فوت او باشیم. مشغول حل این معمای ذهنی خودم بودم و می‌گفتم فکر کنم ازدواج من و امیر عقب افتاد، توی همین فکرها بودم که برادرم از امیر پرسید و خبر شهادت را داد.

بعد این لحظات چیز زیادی به یاد ندارم، صدای گریه و شیون، همهمه و صداهای پیچیده درهم و خیال تصویر من و امیر پشت ویترین مغازه‌ها همراه با دختر کوچولوی آرزوی امیر، با موهای فر مشکی، چشمان درشت تیله‌ای، همان که قرار بود تنها وسعت دستان کوچکش، گرفتن یک انگشت دست بابا امیرش باشد.

تا قبل از آن لحظات من خودم را برای شروع زندگی مشترکی آماده می‌کردم که قسم خوشبختی‌اش را کنار مزار شهدای گمنام کهف الشهداء یاد کرده بودیم، ما با هم دانه‌های تسبیح زندگیمان را نخ کرده بودیم. تسبیحی که دانه آخر فرو ریخت.خبر شهادت امیر، شب یلدا را به بلندترین شب زندگی من مبدل کرد، و من به اندازه همان یک دقیقه طعم همیشگی دلتنگی را خواهم چشید.طعم مأموریتی بدون بازگشت. تنها دلگرمی من این است که ان‌شاءالله خداوند خود تسبیح زندگی ما را جمع کند و حضرت زینب(س) خریدار آن باشد، همانطور که شهید را بر دامن خود به آرامش ابدی و جاودان رساند.

وی گفت: زندگی بعد از امیر خیلی متفاوت از گذشته شد. در یک لحظه رنگ و بوی زندگی تغییر کرد، همیشه حتی تصور ندیدن همسرم و نشنیدن صدای او و اینکه دیگر هرگز پیامی از همسرم به دستم نخواهد رسید، من را مستأصل و بی‌قرار می‌کرد. بارها و بارها شهادت امیر را در خواب دیده بودم و همان خواب، روزهای متمادی مرا آشفته می‌کرد. حال در جایی قرار گرفته‌ام که آن تصورات و خواب‌های آشفته، به واقعیت تبدیل شده، و من ناگزیر به ادامه مسیر هستم. من طعم دوری هنگام مأمورت‌های همسرم را چشیده بودم که خیلی سخت بود، اما امید دیدن دوباره وی، به من قدرت تحمل دوری و انتظار را می‌داد.

دلم خوش به آن شوق دیدار دوباره بود، اما حال طعم دلتنگی و دوران انتظاری را به درازای همه عمر تجربه می‌کنم. حضور و کمک‌هایش را حس می‌کنم ، با او درد و دل می‌کنم، اما در حسرت شنیدن صدایش خواهم ماند. گویی همیشه در مصائب زندگی‌ام او را می‌بینم که کنارم ایستاده، در واقع اگر روزی ابرقدرت و مرد زندگیت بود، همچنان مرد زندگیت هست اما تکیه‌ گاه غائب و نامرئی زندگی. دلتنگی واژه سنگینی برای انسان است، اما خوشبختی همسر، آرامش و تسکین دهنده آلام زن خواهد بود. خوشحالم از اینکه همسرم خوشبخت شد، چه چیز بالاتر از مجاورت و همنشینی با سرور و سالار جوانان اهل جنت(ع)، این دلدادگی به اباعبدالله الحسین(ع) مبارکش باد.

اهل بیت ریحانه فرقانی شب یلدا شهید شهید مدافع حرم مهمان نیروی دریایی 4 نظر »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 88
 خانه
 موضوعات
 آرشیوها
 آخرین نظرات
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

رگا

جستجو

موضوعات

  • همه
  • امام زمان
  • بدون موضوع
  • خاطره
  • دلنوشته
  • دهه فجر
  • شهدا
    • وصیت نامه
  • فاطمیه
  • مناسبتی
  • کتاب خوانی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان