توجه به پدر ومادر از زبان مادر شهید زین الدین
چند روزی بود که مریض شده بودم.هیچ کس هم خانه نبود.نه حاج اقاونه بچه ها.خبری هم ازشان نداشتم.یک روز که چشمم به دربود،یک باره درباز شد و مهدی با لباس خاکی وعرق کرده امدخانه.تادیدرختخواب پهن است وخوابیده ام،یک راست رفت اشپزخانه.صدای ظرف وظروف و باز شدن دریخچال می امد .چند لحظه بعد دیدم برایم اش پخته، ظرف های مانده راهم شسته و همه جا را مرتب کرده.همیشه این توجه رابه من و پدرش داشت.
راوی:مادرشهید سردارمهدی زین الدین
منبع:
به رنگ صبح.موسسه فرهنگی هنری مطاف عشق ص57