پای درس شهدا
مادرم مهریه را سنگین گرفت. میخواست یک چیز از این ازدواج که از نگاه آنها غیر معمول بود، شبیه بقیه شود. هیچ کدام موافق نبودیم، ولی اسماعیل به خاطر مادر سکوت کرد و گفت: «برای من چه فرقی دارد؟ من چه زیاد، چه کماش را ندارم. راستی! نکند یک وقت مهرت را… بیشتر »