توجه به پدر ومادر از زبان مادر شهید زین الدین
چند روزی بود که مریض شده بودم.هیچ کس هم خانه نبود.نه حاج اقاونه بچه ها.خبری هم ازشان نداشتم.یک روز که چشمم به دربود،یک باره درباز شد و مهدی با لباس خاکی وعرق کرده امدخانه.تادیدرختخواب پهن است وخوابیده ام،یک راست رفت اشپزخانه.صدای ظرف وظروف و باز… بیشتر »