ازسربریدش صدامیومد!
امام جماعت واحد تعاون بود. بهش می گفتند حاج آقا آقاخانی! روحیه عجیبی داشت.
زیر آتیش سنگین عراق شهداء رو منتقل می کرد عقب.
توی همین رفت و آمد ها بود که گلوله مستقیم تانک سرش رو جدا کرد. چند قدمیش بودم.
«هنوز تنم می لرزه وقتی یادم میاد». از سر بریده شده اش صدا بلند شد:«السلام علیک یا ابا عبدالله»
بعد از شهادت کوله پشتیشو باز کردیم؛تو برگه ای نوشته بود:
1″خدایا امام حسین(علیه السلام) بالب تشنه شهید شد،منم میخوام تشنه شهید بشم_وقتی شهید شد تانکرهای آب خالی بود”
2″سر اربابم رو از پشت بریدن، منم میخوام سرم از پشت بریده بشه_خمپاره از پشت سر میخوره و سرشون جدامیشه.”
3″سر مولایم بالای نی قرآن میخواند،سِرشو نمیدونم اما میخوام با سر بریده یاحسین(علیه السلام) بگم…
جواد علی گلی- همرزم شهید