ازسربریدش صدامیومد!
امام جماعت واحد تعاون بود. بهش می گفتند حاج آقا آقاخانی! روحیه عجیبی داشت. زیر آتیش سنگین عراق شهداء رو منتقل می کرد عقب. توی همین رفت و آمد ها بود که گلوله مستقیم تانک سرش رو جدا کرد. چند قدمیش بودم. «هنوز تنم می لرزه وقتی یادم میاد». از سر بریده شده… بیشتر »