کلاه
?#خاطرات
#شهید_حسن_باقری
?پرویز شریف: کلاه
یادم هست با حسن باقری به تپة کوچکتری که پایین نبعه و دست خودمان بود رفتیم. من همیشه کلاهِ کشی بر سر میکشیدم، آن روز قبل از حرکت، حسن کلاه آهنی یکی از نیروها را از سرش برداشت و روی سر من گذاشت. گفتم: “لازم نیست، نمیخواهد.”
گفت: “سرت کن.”
از بالای خاکریز خودمان رفتیم تا موقعیت عراقیها را نگاه کنیم. در همین حین یک تیر به کلاه من خورد که اگر حسن باقری آن را به زور سرم نمیگذاشت شهید شده بودم. همانجا به شوخی به من گفت: “دیگر جانت را مدیون منی.”
سپس با حالت جدی ادامه داد: “از این بهبعد، هر کدام از ما که زنده ماند یاد همدیگر بکنیم.”
حسن معروف به داشتن دید نظامی بود. او در سختترین شرایط بهترین طرح را میداد. در آن زمان، بهلحاظ طراحی عملیات، نوع پدافند و آرایش نظامی در مقابل دشمن و موارد دیگر در اکثر مواقع با حسن باقری مشورت میکردیم. حسن به من خیلی محبت میکرد و دوستم داشت. هر وقت به محور ما میآمد، مرا صدا میزد و کنار دست خود مینشاند. من هم او را خیلی دوست داشتم.