مقصر
شهید عباس بابایی
یه روز که خسته از محل کار به منزل برگشتم دیدم بچه ها دعواشون شده و صداشون تا دم در خونه میاد. با عصبانیت وارد خونه شدم تا از گلایه کنم. دیدم داره نماز میخونه. نمازش که تموم شد حسابی ازش گله کردم که چرا شما خونه بودی و بچها این قدر شلوغ می کردند؟
عباس هم با مظلومیت خاصی عذر خواهی کرد.
بعد که آروم شدم فهمیدم چقدر تند باهاش حرف زدم. اصلا عباس مقصر نبود. نماز می خوند، و بچه ها از همین فرصت استفاده کرده بودند. فقط به این فکر می کردم که چقدر بزرگوارانه باهام برخورد کرد.
منبع:
راز و نیاز شهدا/ صفحه 68