عملیاتی که تکرار نشد
در مسیری که گروهان شهید فتحاللهی حرکت میکرد، سنگر کمین دشمن وجود داشت، در یک لحظه در آسمان بالای سرشان چند منور روشن میشد، انگار دشمن متوجه آنها شده بود. ناگهان آتش سنگینی بر سر آنها باریدن گرفت.
حمید همراز، از غواصان عملیات کربلای۴ میگوید: گردان حضرت ولیعصر (عجل الله تعالی) بعد از اینکه در عملیات کربلای ۴ سازمان خود را از دست داده بود با همان نیروهایی که در دسترس داشت خود را مجدد بازسازی میکرد.این نیروها با آموزشهای لازم برای عملیات در آبگیرهای مصنوعی و موانعی که دشمن در منطقه شلمچه ایجاد کرده بود آماده میشدند و در پشت خاکریزهای روبهروی دشمن آخرین توصیهها و نکات مهم برای شکستن خط دشمن را از کادر فرماندهی به نیروها گفته میشد. ساعت حرکت فرا رسید، لحظه سختی بود. خداحافظیها و دل کندن از دوستان بسیار دشوار بود در این لحظه سخن شهید یعقوبعلی به ذهنم رسید که میگفت زیاد با همدیگر صمیمی نشوید؛ چراکه تحمل فراق سخت خواهد بود.
دو گروهان غواص یکی به فرماندهی شهید ابوالفضل خدامرادی و گروهان دوم به فرماندهی شهید باقر فتحاللهی آماده شده بودند تا به آب بزنند. در زیر نور مهتاب در کنار شکافی که در خاکریز برای ورود غواصها به آب ایجاد شده بود فرماندهان گردان، سردار اصانلو، سردار ارجمندیفر، شهید رنجبر، سردار غلامرضا جعفری و چند نفر دیگر بودند که رزمندگان را یکی یکی بدرقه میکردند. شهید رنجبر قرآنی در دست داشت و به هرکس که از زیر قرآن رد میشد میگفت (آیه وجعلنا … سوره یس) را فراموش نکنید.
دو گروهان در دو ستون به موازات هم به طرف خاکریز دشمن در حال حرکت بودند، عمق آب به حدی نبود که نیاز به فین (کفش غواصی) باشد. به صورت پیاده به پیش میرفتند، گاهی در جاهایی که عمق آب زیاد بود و از سر میگذشت و یا دشمن خمپاره منور میزد از اشنوکر (نی مخصوص تنفس) استفاده میکردند.
در مسیری که گروهان شهید فتحاللهی حرکت میکرد، سنگر کمین دشمن وجود داشت، در یک لحظه در آسمان بالای سرشان چند منور روشن میشد، انگار دشمن متوجه آنها شده بود. ناگهان آتش سنگینی بر سر آنها باریدن گرفته بود، تیربار دوشکا با گلولههای رسام تیر تراش روی آب میزد. خدای من نیروها پشت موانع مانده بودند. درگیری شدیدی ایجاد شده بود و دشمن با تمام توان مقاومت میکرد، جنگ نابرابری بود، ترس تکرار کربلای ۴ در دلها بار دیگر افتاده بود.
در سمت راست گروهان ابوالفضل خدامرادی به پشت سیم خاردارهای حلقوی که در چند ردیف روی هم چیده شده بود رسیده بودند ولی توجه دشمن به طرف گروهان باقر فتحاللهی بود. سیم خاردارها یکی یکی بریده میشدند؛ غواصها به زیر آب رفته و فقط سر اشنوکرها بیرون قرار داشت.
تیربار دیگری از سمت راست نیروهای ایرانی شروع به شلیک میکرد. نیروهای خودی به صورت عرضی پشت سیم خاردارها پخش شده و شروع به درگیری با دشمن کردند.مبارزه جانانه شیرمردان غواص دشمن را از این قسمت خط به عقب راند. تعداد کمی از نیروها سالم مانده و اکثرا یا شهید شده یا زخمی شده بودند.
در این هیاهو نمیتوانستم هیچ یک از مسئولان گروهان را پیدا کنم، با بیسیم سعی کردم راه تماسی با آنها پیدا کنم، اما بیسیم به دلیل افتادن در آب روشن نشد، در این حین دو سه نفری بودند که با چراغ قوه به طرف خط فرماندهی علامت شکستن خط را اعلام میکردند.
چند لحظهای نگذشت که چراغ گردان قرمز رنگی نیز برای علامت دادن به قایقها روشن شد. هنوز نیروهای عراقی در منطقه حضور داشتند و به طرف ما تیراندازی میکردند.
سردار اوصانلو را دیدم که با اولین قایق خود را به خط رسانده و دستور داد که مجروحان را به قایقها منتقل کنند. من هم که با انفجار نارنجکی مجروح شده بودم سوار قایقی شدم در داخل قایق مرحوم سید حسن سیادت را دیدم که از ناحیه صورت شدیدا زخمی شده بود.
دشمن مسیر عبور قایقها را به شدت زیر آتش گرفته و میخواست مانع رسیدن نیروهای کمکی شود، سکاندار قایق به سرعت ما را از محل دور کرد و بالاخره به آمبولانسها رسیدیم.