شهید چمران چه نسخهای برای مشکلات امروز کشور دارد؟
گفت وگو با مهدی چمران به مناسبت ولادت شهید چمران؛
- در رابطه با رفتار و اخلاق فردی شهید چمران بفرمایید.
همان طور که گفتم بنده سه برادر دیگر هم داشتم که از مصطفی بزرگتر بودند، و من و مصطفی پشت سر هم بودیم، او ۹ سال از من بزرگتر بود و رابطه خوبی با هم داشتیم، او شخصیت بسیار دوست داشتنی داشت نه تنها برای من؛ بلکه برای همه همکلاسیها و دوستانش، اهل جوانمردی و ایثار و فداکاری بود، یک بار خودش میگفت که یکی از دوستانش نمره پایین گرفته بود و رد شده بود، دکتر همگریهاش گرفته بود که چرا دوستش رد شده و خود او دکتر را دلداری داده بود، یا دانشکده فنی که بود یک رایگیری کرده بودند و او که سال سوم دانشکده بود به عنوان محبوبترین دانشجوی دانشکده فنی انتخاب شده بود.
سیره شهید چمران چه نسخهای برای مشکلات امروز کشور دارد؟
زمانی که دولت موقت پایانپذیرفته بود و دوران حکومت شورای انقلاب بود، او بعد از ظهرها میآمد در نخستوزیری چون آنجا راحتتر میتوانست افراد را ببیند و ملاقات کند، تا نیمههای شب و حتی تا صبح با آنها به صحبت و بحث مینشست و از هر جا که میآمدند آنها را میدید. یادم هست که شهید صیاد شیرازی از اصفهان میآمد و تا صبح در مورد ارتش با هم صحبت میکردند چون دکتر چمران وزیر دفاع بود.
آمد در اتاق خودش که ما هم آنجا مستقر بودیم، یک آقای آفریقایی هم همراهش بود گفت از همکلاسیهای من در آمریکا بوده و رشته الکترونیک خوانده، از آمریکا برگشته و رفته نیجریه و آنجا وزیر است و حالا آمده که من را ببیند، او از بچههای مسلمان خوب همدانشگاهی من در آمریکا است و آمده که من را ببیند. او رفت نشست و بعد هم من را صدا کرد که بیا ببین این شخص چه میگوید. میگفت انقلاب اسلامی یک حرکت بزرگ تاریخی بود که شماها، خود ملت ایران ارزشش را به خوبی نمیدانید؛ ولی ما آفریقاییها بهتر از شما میدانیم، ما نگران شما هستیم؛ چون اگر خدای نکرده انقلاب اسلامیشما به شکست بینجامد ما دیگر نمیتوانیم در دنیا سر بلند کنیم، بایستی قرنها همین طور بمانیم، تحت استعمار بودیم، از استعمار بیرون آمدیم؛ ولی هنوز هم بر ما حاکم هستند و میگفت این اختلافات داخلی شما را که میبینیم میترسیم و نگران میشویم که اگر این انقلاب به نتیجه نرسد ما چه بکنیم، اگر فکر خودتان نیستید و دلتان برای خودتان نمیسوزد لااقل دلتان برای ما آفریقاییها بسوزد، بگذارید شما به پیروزی برسید تا ما هم پیروز شویم.
همان روز من به آقای دکتر گفتم میدانید امروز چه اتفاقی افتاده؟ گفت نمیدانم، گفتم آمریکا ما را تحریم کرده است، نه دیگر قطعات میدهد نه بالگرد و ادوات جنگی، دکتر هم بلافاصله دستانش را به حالت قنوت بالا برد و گفت الهی شکر، گفتم ما را تحریم کردند، وسایل و پولهای ما را نمیدهند، باز هم گفت الهی شکر.
- شهید چمران تعدادی دستنوشته داشتند، در آنها به چه نکاتیاشاره داشتند؟
دستنوشته شهید چمران هنگامیکه وارد ایران شده بود که خطاب به مادرمان نوشته است:
وقتی میخواستم از ایران بروم تو به فرودگاه آمدی و در گوش من چنین گفتی که ای مصطفی! من تو را با شیره جانم بزرگ کردم و حالا که داری از ایران میروی هیچ چیزی از تو نمیخواهم، فقط یک سفارش دارم که خدا را فراموش نکنی.
ای مادر بعد از ۲۲ سال به وطن بازمیگردم و به تو اطمینان میدهم که حتی برای یک لحظه هم خدا را فراموش نکردهام.
دکتر دست نوشته دیگری را در بهشت زهرا (س) بر سر مزار شهدا نوشته است که نیایش گونه است؛ اما در آن استراتژی و خط خود را مشخص میکند، این را برای این میخوانم که برخی نمایندگان مجلس میگویند حقوق ما کم است یا پدر ما فلان بوده و باید اینقدر حقوق بگیریم و نظایر این…
خدایا به شکرانه این پیروزی بزرگ (انقلاب اسلامی) خوش دارم که هدیهای تقدیم تو کنم؛ اما چیزی جز جان ندارم، من از شدت سرور میسوزم، میلرزم و شرم زدهام و نمیدانم خدایا تو را چگونه شکر کنم، میخواهم همه چیز خود را بدهم، میخواهم خود را قربانی کنم، با کمال اخلاص آنچه دارم تقدیم میکنم، مالی ندارم، ملکی ندارم، درویشم، بیچیزم، فقط قلبی سوزان دارم که آن را هم تقدیم کردهام و جانم ناچیزتر از آن است که برای تقدیم آن بخواهم منتی بگذارم، جانم که چیزی نیست. خدایا من آمدهام، با همه وجودم، با قلبم و روحم، آمدهام که خود را قربانی راه تو کنم، آمدهام تا همه حیات و هستی خود را به شکرانه این پیروزی بزرگ تقدیم تو کنم، من چیزی از تو نمیخواهم، من سربازی گمنامم، من درویشی سراپا برهنهام و هنگامیکه چشم از جهان فرو میبندم میخواهم که هیچ چیز نداشته باشم، میخواهم فقط برای خدا باشم، میخواهم از هر شائبه خودخواهی و خودبینی به دور باشم، میخواهم بسوزم تا راه را روشن کنم.
شهدای ما سوختند تا راه را برای ما روشن کنند تا فتنه ۸۸ صورت نپذیرد، تا ۹ دیها به وجود بیاید، راه روشنی که هر روز در نمازها از خدا میخواهیم همین راه است، شهدای ما سوختند و رفتند تا ما راه را اشتباه نرویم و از طریق مستقیم الهی منحرف نشویم، پشت سر رهبری راه را دنبال کنیم و به بیراهه نرویم.
از شهید چمران وقتی که به شهادت رسید یک تفنگ کلاشینکف خونین که با خاکهای دهلاویه در هم آمیخته بود، به جا ماند که هم اکنون در موزه نظامی سعدآباد است، یک لباس چریکی هم به تن داشت که دوستان ما آن را تکه تکه کردند و به نیت تبرک و تیمّن بردند و جیبهای آن را هم با وسایلش به من دادند، یک دست کت و شلوار هم در ساختمان نخستوزیری داشت؛ چون همراه با همسر لبنانیش در اتاقی در زیرزمین که شبها رانندهها استراحت میکردند مانده بود و خانهای نداشت و به کاخها نرفته بود. کت و شلوارش را هم همسرش به کارکنان نخستوزیری داد. چند هزار جلد کتاب داشت که کتابها را با کامیون از لبنان آوردیم و در کتابخانه بنیاد شهید چمران نگهداری و استفاده میکنیم. ۳۵ هزار تومان هم پول نقد در بانک ملی، شعبه پاستور، واحد مجلس شورای اسلامیداشت، او نماینده مردم تهران بود و حقوق نمایندهها هم ۷ هزار تومان بود و چند ماهی که در جبهه بود حقوقش را نگرفته بود، من هم رفتم که پول را بگیرم، اما حیفم آمد گفتم بگذار بماند تا عبرتی برای آیندگان باشد، برای نمایندگان آینده، برای خودم که یادم بماند نمایندگانی اینگونه بودند، الان هم پول در همان شعبه باقی مانده است و در حقیقت خواستهاش را که گفته بود خدایا از تو میخواهم هنگام رفتن از این دنیا چیزی نداشته باشم خدا اجابت کرد.
- به نظر شما چگونه میتوانیم جایگاه شهدا را بیشتر درک کنیم؟
حالا اگرچه شهدای مدافع حرم را داریم ولی با مقایسههایی که میشود خیلی چیزها برایمان روشن میشود که شهدای ما واقعاً چگونه بودند، فرمانده لشکری که آن قدر متواضع است که شب پوتین نیروهای خود را واکس میزند یا لباسها و ظرفهایشان را میشوید و یا جابه جایی مهمات را انجام میدهد، یا شهید بابایی که وارد قرارگاهی میشود و او را نمیشناسند و به جلسه راه نمیدهند، او هم چیزی نمیگوید و گوشهای مینشیند و وقتی میفهمند که او عضو همین جلسه است میآیند و او را میبرند داخل، این را با فردی مقایسه کنیم که اگر او را در جایی نشناسند عصبانی میشود و فحش میدهد و توقع دارد که همه دنیا مقابلش سر تعظیم فرود بیاورند به خاطر اینکه به جایی رسیده است.
یا مثلاً وزیر یا مسئولی که وقتی خبرنگار از او سؤالی میپرسد میکروفن او را پرت میکند یا کلمات نامناسبی که حتی در شان یک انسان معمولی هم نیست ادا میکند؛ البته قیاس اینها با شهدا کار درستی نیست چرا که هیچ وقت هیچ کسی را نمیتوانیم با شهدا قیاس کنیم؛ ولی به خاطر اینکه بتوانیم جایگاه افراد را بهتر بشناسیم و جایگاه شهدا را بهتر درک کنیم، باید قیاسهای خیلی معمولی را انجام دهیم و خیلی مسائل را درک کنیم.
رزمندگان ما با صلابت ایستاده بودند و سخت میجنگیدند و نگران خیلی از مسائل مانند تحریم و آب و نان نبودند؛ ولی عدهای میگویند مردم دیگر خسته شدهاند برویم باب مذاکره را باز کنیم و مسائل را حل کنیم و فکر میکنند دشمنان ما کسانی هستند که با چند کلمه خوش و بش و چند تا صحبت زیبا و تبسم و لبخند به آنها میشود مسائل را حل کرد، در صورتی که آنها سقوط و شکست ما را میخواهند، آنها میخواهند که ما برایشان نوکری کنیم، همان گونه که خیلی از ملتهای دیگر را به چنین وضعی کشاندهاند و امروز آنها را میدوشند و به آنها آسیب میرسانند. شهدا این را نشان دادن که باید در مقابلشان ایستاد.
منبع: کیهان