هنوزمیهمانی خداتمام نشده که برگردی؟!
رفتندکه بمانی!!!….
نقاشی پسرشهیدمدافع حرم (حامدبافنده)
رفتندکه بمانی!!!….
نقاشی پسرشهیدمدافع حرم (حامدبافنده)
سالهای زیادی از شهادتش می گذرد…بیستم آذرسال 1360!
اما هنوز بررسی زندگانی اش می تواند برای جوانانی که سالهای نخستین انقلاب و حماسه و عرفانِ این شخصیت وارسته اخلاق را درک نکرده اند، جذاب، شنیدنی و تأثیرگذار باشد!
شهادت آیت الله سیدعبدالحسین دستغیب…شهید محراب!
روز ولادتش عاشورابود و شهادتش هم مانندجدبزرگوارش مظلومانه!
واقعا که بود او؟!
این یاور و سرباز خمینی(ره) که باتلاش های بسیار وتحمل رنجها خود را هم گام با نهضت اسلام میکردند،و در هر فرصت پرده از جنايات رژيم پهلوي بر مي داشتند؛بارها مورد خشم ماموران رژيم شاه قرار گرفتند تاآنجا که برای دستگیری او از تهران به شیراز آمده و چون ایشانرا نیافتند و با مقاومت مردم روبه رو شدند به آزار و اذیت آنان پرداختهو عده ای را نیز دستگیرکردند؛که سرانجام آیت الله دستغیب برای نجات آن افراد بیگناه و جلوگیری از آزارآنان طی نامه ای خود را به ماموران ساواک معرفی کردند و دستگیرو بعداز مدتی تبعیدشدند. ایشان برای باردوم نیزدر سال 1343 به دست افرادشاه روانه زندان شدندو اینچنین زندگی سیاسی و انقلابی سخت ایشان باتحمل سختیهای فراوان شروع شد…
ایشان هفت سال در حوزه نجف مشغول به تحصیل شدند وبه دلیل دستیابی به درجات بالای علمی، توانستند در دوران جوانی، درجه اجتهاد را دریافت کنند.و هم اکنونبيش از 46 کتاب ارزشمند در زمينه هاي مختلف اخلاقي ، اعتقادي و… از اين شهيد عزيز به يادگار مانده است.گذشته از شخصیت برجسته علمی ایشان، نخستین چیزی که از زمزمه نامایشانبه ذهن خطور می کند، شخصیت اخلاقی و ویژگیهای رفتاری ایشان به عنوان نمونه ای کامل از یک استاد اخلاق است. استادشان آیت اللَّه محمدکاظم شیرازی هنگام امضای اجازه نامه اجتهاد ایشان می نویسد: «او از اخلاق ناشایسته، پاک است و به هر اخلاق شایسته ای آراسته است.»
فرزند ایشان «حجت الاسلام سیدمحمدهاشم دستغیب» در این زمینه می نویسد: «پدرم چه روزهای گرم تابستان را که به روزه گذرانید و چه شبهای سرد و طولانی زمستان را که به عبادت به صبح رسانید. فراموش نمی کنم بعضی نیمه شبها از خواب بیدار می شدم، کودکی خردسال بودم که صدای ناله اش را در سجده هایش می شنیدم، خودم را به خواب می زدم، اما به زمزمه های همراه با گریه ها و اشکهای روانش گوش می دادم. گویا هم اکنون نیز صدایش از اتاق مجاور، در گوشم طنین می افکند و آه جانسوزش دلم را می آزارد.
سرانجام در بیستم آذر 1360 توسط گروه منافقین این مرجع عالیقدر به همراه ده تن از بهترين مردان خدا به شهادت رسيدند و بار دیگر محراب، نوای ناله خیز سر می دهد و در سوگ سیدی نورانی مویه می کند؛ سیدی اهل قلم که برگهای سبز از بوستان اندیشه اش به یادگار مانده؛ سیدی اهل اخلاق و عرفان و سومین مسافر محراب. مردی از قبیله نور … یادش جاودان و نامش چو آفتاب بلند باد.
به قلم بنده حقیر
به نام خدا
نوشته ای از شهید اسکندری در اعتکاف سال 1384
روز سیزدهم ماه رجب در سال 1384 روز تولد حضرت امیر علیه السلام خداوند توفیق داد که برای اولین بار اعتکاف نصیبم شد.
این سه روز می شود انسان خود را محاسبه اعمال نماید قبل اینکه محاسبه اعمالمان بکنند.
بعد از این سه روز باید تحول درون انسان ایجاد شود اگر نشود مثل بنده گناهکار باید امید به خدا داشت، نباید نا امید شد. ایام البیض یعنی سفیدی خورشیدی – نور رجب یعنی ریزش گناهان .
خدایا! یک تحولی در ما ایجاد کن و نامه اعمال ما را سفید کن ، خدایا گناهان را نزد ما زشت و اعمال نیک را نزد ما شیرین قرار بده ، خدایا گناهان را نزد ما دور کن و عبادت را نزد ما نزدیک کن، خدایا پدران ما همسایگان ، دوستان و نزدیکان ما رفتند ولی بیدار نشدیم .
خدایا ما را از خواب غفلت هوشیار و بیدار کن. هنوز غافل هستیم هنوز قلب ما پاک نشده است ، هنوز غفلت وجودم را فرا گرفته هنوز ارتباط وصل نشده . خدایا گناهان برتنم سنگینی می کند و تنم سنگین شده ، خدایا قلبم کدر شده پس قلبم را صیقل کن ، خدایا قلبم را از سیاهی پاک کن.
خدایا چرا غافل هستم؟ چرا خواب رفتم؟ چرا ظلمات تنم و قلبم را گرفته؟ چرا نور تو ، ولایت تو محبت تو در وجودم کم رنگ شده؟ خدایا نور خودت ولایت خودت محبت خودت خوبیهای خودت ، تو را به تمامی خوبان عالم قسم می دهم در وجود من گناهکار در قلب من غافل رسوخ ده. خدایا مگر خود نگفتی ناامید مباش ، مگر خود نگفتی امیدوار باش، مگر خود نگفتی اگر توبه شکستی باز هم بیا ، مگر خود نگفتی مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم ، ما آمدیم اما چگونه آمدیم با کوله بار گناه با کوله بار کبر با کوله بار تکبر با کوله بار مستی دنیا با کوله بار نفس سرکش ،نفسی که از دست خودم در رفته و دیگر نمی توانم آن را هدایت و کنترل کنم.
خدایا کمکم کن و دستم را بگیر. خدایا هدایتم کن و به راه راست و صراط مستقیم خود ما را راهنمایی کن خدایا پشیمانم . خدایا دستم از همه جا قطع شده و فقط فقط تو را دارم، خدایا فقط فقط امیدم به توست ،و اگر امیدم به تو نباشد پس به چه کسی امید ببندم. خدایا این امید به تو است که زنده هستم و گرنه باید از روی فکر دق می کردم و دیگر زنده نبودم ولی همه به همه به امید تو می آیم و به امید بخشش تو زنده می مانم و به امید تو روز را شب وشب را روز می گذرانم ، خدایا قلوب مرا پاک کن خدایا قلوب ما را روف و مهربان کن خدایا تمامی زشتیها را در وجودمن دفن کن خدایا تمامی خوبی ها را در وجودم زیاد کن
الهی و ربی من لی غیرک
خدایا زمانی که مرا در قبر می گذارند چه کسی به فریادم می رسد همه می روند؟، همه اقوام، دوستان، همسایگان تلاش می کنند بلکه زودتر روی قبر من خاک بریزند و بروند عجله می کند برای رفتن و من را تنها می گذارند من هستم با اعمال زشت خودم من هستم با آن قبر تاریک و تنگ و نمسار .من هستم با بدیهایی که در این دنیا انجام دادم من هستم با اعمال بدم ، من هستم با آن همه گرفتاری من هستم با آن همه دوست داشتنی دنیا خدایا تنم در عالم خاکی می رود و روحم را در عالم برزخی می رود .
خدایا این دنیا مانند آن خوابی بود که بیدار نشدم . من غافل بودم من به رفقا به دوستان به آشنایان به خانواده به اقوام دل خوش کرده بودم واز عشق تو بی خبر بودم و از بزرگی تو بی خبر بودم من غافل بودم چرا؟
خدایا من به وحدانیتت ، به بزرگی به رئوفتت و به وعده های تو ایمان داشتم ولی چه کنم که شیطان در وجودم رخنه کرده بود و من را از یاد تو غافل می کرد. خدایا شیطان را از ما دور کن ، خدایا غفلت را از ما دور کن ، خدایا ما به قیامت تو و روز معاد تو و به پیامبر تو نبوت تو و به امامات امامان تو ایمان داریم. خدایا به توحید تو به واحد بودن تو به قدرت تو به مهربانیت به بزرگی و تواناییت و به تمام خوبیها ی تو ایمان و اعتقاد داریم . شما هم دست ما را بگیر شما هم ما را هدایت کن، شما هم به ما اراده بده که گناه نکنیم خدایا متوسل میشوم به زیارت عاشورا خدایا متوسل میشوم به حضرت زهراس.
خدایا از من آهی از تو نگاهی
خدایا ماه رجب بگذشت و من از خود نگذشتم پس تو از ما بگذر، خدایا موها و محاسنم سفید شد عمری را پشت سرگذاشتم. بدنم ضعیف شد. چشمانم ضعیف شد. توان جسمانیم کم شد. ولی بیدار نشدم . غافل بودم غفلت سرپایم را فرا گرفته بود چه کنم امیدم به مولایم است تنها و تنها امید به تو دارم ای پروردگار جهانیان فقط به بخشندگی به مهربانی تو به بزرگی تو فکر می کنم و امیدوار می شوم . ای خدای بزرگ دستم را بگیر رسوایم مکن آبرویم را مریز تو ستارالعیوب هستی تو پوشاننده عیبها هستی.
پس روز محشر هم ستارالعیوب باش
جملاتی از شهید علمدار:
آدم باید توجه کند. فردا این زبان گواهی می دهد. حیف نیست این زبانی که می تواند شهادت بدهد که اینها ده شب فاطمیه نشستند و گفتند: یا زهرا ، یا حسین (ع) آنوقت گواهی بدهد که مثلاً ما شنیدیم فلان جا لهو و لعب گفت، بیهوده گفت، آلوده کرد، ناسزا گفت، به مادرش درشتی کرد.
احتیاط کن! تو ذهنت باشد که یکی دارد مرا می بیند، یک آقایی دارد مرا می بیند، دست از پا خطا نکنم، مهدی فاطمه(س) خجالت بکشد. وقتی می رود خدمت مادرش که گزارش بدهد شرمنده شود و سرش را پایین بیندازد. بگوید: مادر! فلانی خلاف کرده، گناه کرده است. بد نیست ؟!!! فردای قیامت جلوی حضرت زهرا(س) چه جوابی می خواهیم بدهیم.
منبع: خاطرات همسر شهید مجتبی علمدار
….و اما شما عزیزان شهید !!
شما بر بال سپیده کدام ملک نشستید که بی امان و شتابان به سوی معبود شتافتید؟
شما در نماز شب هایتان باخدا چه گفتید که معبود این گونه زود پذیرفت تان ؟
شما خدایتان را بادیده ی بصیرت چگونه دیدید که عاشقش شدید، عاشقتان شد و به حضور پذیرفت تان ؟…
پاسخم را بدهید، تو را به خدا بگویید، نگذارید که سوال هایم بی جواب بماند .
البته! البته که جواب ها روشن است میدانم چه گفتید، میدانم چه خواندید، چه دیدید، کجا رفتید، در کجا هستید!!
شما همگی رفتید و ما را “لیاقت “رفتن نبود، عاشق کجا و عاشق نما کجا!!یافتن کجا و بافتن کجا!…
منبع: مجموعه خاطرات شهید پلارک/ص22