با بغضی در گلو برابت مینویسم
امروز تمام غصه های عالم رو دلم ریخت
نمیدانم چه بگویم ،نمیدانم چه بنویسم ، قدری قبل با تو و شوخی ها و خنده هایت والان در حسرت دیدن روی ماهت
امیر علی چه زیبا اقتدا کردی به مادرت زهرا و به رسم عاشقی کوچه های گمنامی رو طی کردی و به عرش رسیدی ،همه بودیم ولی باختیم تو نبودی و بردی نیمه پنهان حرکت جهادی و پشت صحنه همه خدمت ها الان تو پیش خدایی و همه مدعیان صف اول اینجا
امیر علی مارو برسم رفاقت یادت نره ،تو زحمت روی دوش ما نگذاشتی و پیکرت هم بر نگشت تا روی دوش ما بار ادعا سنگینی کند ولی ما برایت زحمتی داریم جان مادرت زهرا ،تورا به انچه لحظه پریدن دیدی سر سفره ارباب برات مارو هم بگیر
لبیک یا زینب ذکر لبم هر دم
از عشق تو بی بی جان میدهم هر دم
بهر دفاع از تو اماده ی پیکار
رخصت بده خانم قربان شوم این دم
بیاد دوست و رفیق شهیدم امیرعلی محمدیان که گمنام رفت وگمنام پرکشید