الان موقع عقب رفتن نیست...!
گلوله خمپاره پشت خاکریز به زمین نشست. ترکش بزرگی پای بسیجی را قطع کرد.پاش به پوست بند بود. یکی خودش را رساند و گفت:«برادر چیکار میکنی ؟»
گفت :«مگه نمیبینی؟دارم جلوی اینها رو میگیرم.»
بهش گفت:«ولی پات بد جوری زخمی شده.»
بسیجی نگاهی به پاش انداخت ، باورش نمیشد با خونسردی گفت:«الان موقع عقب رفتن نیست،پشت خاکریز دراز میکشم وطرف عراقی ها شلیک میکنم. پاتکشان که تمام شد، میروم اورژانس.!»
آنها این طور برای حفظ مملکت،ناموس و ارزشها زحمت میکشیدن حتی جونشون رو کف دستشون میگرفتن وحالا ما…؟!
منبع: کتاب راوی،ج4،ص87