رگا

خدایا بصیرمان باش تا از مسیر برنگردیم...!

خاطره ای ازشهیدباکری

ارسال شده در 3 دی 1396 توسط زهرا شفيع نيا در شهدا

خواهرش بهش گفته بود «آخه دختر رو که تا حالا قیافه ش رو ندیده ای ، چه جوری می خوای بگیری؟ شاید کچل باشه.» گفته بود « اون کچله رو هم بالاخره یکی باید بگیره دیگه !»

 

از قبل به پدر ومادرم گفته بودم دوست دارید مهرم چه باشد. یک جلد قرآن و یک اسلحه . این هم که چه جور اسلحه ای باشد، برایم فرقی نداشت. پرسید « نظرتون راجع به مهریه چیه ؟» گفتم « هرچی شما بگین.» گفت « یک جلد قرآن و یک کلت کمری. چه طوره؟» گفتم « قبول.» هیچ کس بهش نگفته بود. نظر خودش را گفته بود. قبلا به دوست هایش گفت بود« دوست دارم زنم اسلحه به دوش باشد.»

 

روز عقد کنان بود. زن های فامیل منتظر بودند داماد را بینند. وقتی آمد، گفتم « اینم آقا داماد. کت و شلوار پوشیده و کراواتش رو هم زده، داره می آد.» مرتب وتمیز بود. با همان لباس سپاه . فقط پوتین هایش کمی خاکی بود.

 

 هرچه به عنوان هدیه ی عروسی به مان دادند، جمع کردیم کنار هم بهم گفت « ما که اینا رو لازم نداریم. حاضری یه کار خیر باهاش بکنی؟» گفتم « مثلا چی ؟» گفت « کمک کنیم به جبهه .» گفتم « قبول ! » بردمشان در مغازه ی لوازم منزل فروشی . همه شان رادادم، ده – پانزده تا کلمن گرفتم.

منبع:

http://8shohada.blogfa.com/tag/خاطرات-شهدا

 

اللهم ارزقناشهادت خاطره از شهدا خاطره ای از شهید باکری شهدا شهداشرمنده ایم شهیدباکری 1 نظر »

شهداشرمنده ام...

ارسال شده در 3 دی 1396 توسط زهرا شفيع نيا در شهدا

شهيدان ؛ اي سبكبالان عاشق، زمين با همه عظمت و بزرگي اش ؛ با همه قدرت و جاذبه

اش توان جذب شمارا نداشت؛ نه مال توناست شما را جذب كند و نه مقام ؛ نه زيبا رويان

توانستند شما را جذب كنند و نه طنازان؛نه احترام ديگران ….

شما آسماني بوديد……….

شما خدا را ديديد و من هوا را ، شما عاشقي كرديد و پرواز نموديد و من هوس بازي كردم و

در جا ماندم شما برنده از رفتنتان شديد و من شرمنده از بودنم

پس شرمنده ام. شهيدان شرمنده ام

اللهم ارزقناشهادت شهدا شهدادستمرابگیرید شهداشرمنده ایم 1 نظر »

بالاتر از سیاهی...

ارسال شده در 3 دی 1396 توسط مهديه سنچولي در شهدا, امام زمان

در بیت المقدس، در عرض یک هفته، پنج بار محل استقرار تیپ ولی عصر(عج) را عوض کردند. خسته شده بودیم. لب به اعتراض گشودیم و رفتیم سراغ حسن باقری. گفتیم:«امکانات نداریم. دیگر به هیچ وجه ازمحل فعلی تکان نمی خوریم! هرچه می خواهد بشود. مگر بالاتر از سیاهی هم رنگی هست؟!»

گفت:«بله هست! بالاتر از سیاهی، سرخی خون شهید است که روی زمین ریخته می شود!»

انگار آب سرد روی بدنم ریخته باشند،بدنم شروع کرد به لرزیدن. سعی کردم چیز دیگری بگویم. گفتم:«امکانات نیست!ما قوه ی محرکه می خواهیم!»

او باهمان لحن،گفت:«قوه محرکه ی شما خون شهید است.»

بعد هم کمی امیدواری داد و از موقعیت در جنگ حرف زد. از آن لحظه، هر وقت یاد حرف های حسن باقری می افتم، بدنم سرد سرد می شود.انگار، مثل آن لحظه، آب سرد روی تنم ریخته اند.

منبع:

خاطره احمد سوداگر

کتاب بی قرار/نویسنده محمد خسروی راد/ ص39

امام عصر (عج) بالاتر از سیاهی خاطره خون شهیدان شهید شهید حسن باقری 2 نظر »

آی شهدا،دست مارابگیر..!

ارسال شده در 3 دی 1396 توسط فاطمه خانوم در شهدا, دلنوشته

آی شهدا دست ما رو بگیر …
بی سیم هایی که شما میزدید و بی سیم هایی که ما الان میزنیم خیلی تفاوت داره .
شرمنده ایم بخدا …

همت همت مجنون
حاجی صدای منو میشنوید
همت همت مجنون
مجنون جان به گوشم
حاج همت اوضاع خیلی خرابه برادر
محاصره تنگ تر شده …
اسیرامون خیلی زیاد شدند اخوی….
خواهرا و برادرا را دارند قیچی می کنند ….
اینجا شیاطین مدام شیمیایی می زنند….
خیلی برادر به بچه ها تذکر می دیم ولی انگار دیگه اثری نداره …
عامل خفه کننده دیگه بوی گیاه نمی ده، بوی گناه می ده …
همــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت جان

فکر نمی کنم حتی هنوز نیمه ی راهم باشیم ….
حاجی اینجا به خواهرا همش میگیم پر چادرتون رو حائل کنید تا بوی گناه مشامتونو اذیت نکنه
ولی کو اخوی گوش شنوا…
حاجی برادرامونم اوضاعشون خرابه…….
همش می گیم برادر نگاهت برادر نگاهت ….

کو اونایی که گوش میدن.حتی میان و به این نوشته های ماهم میخندن چه برسه به عملش
حاجی این ترکش های نگاه برادرا فقط قلبو میزنه
کمک می خوایم حاجی …….
به بچه های اونجا بگو کمکــــــــــــــــــــــــــــــ برسونند

داری صدا رو…….
همت همت مجنون…….

حکایت ما الان اینه،

ولی کار ما از بیسیم زدن گذشته، کاش یه تیکه سیم می موند باش سیم خودمونو وصل کنیم به شهدا

ولی افسوس که همه رو خودمون قطع کردیم. ولی بازم امیدمون به خودشونه.

یه نگاهی به خودتون بکنید و راهتون رو عوض کنید.بخدا پشیمون میشید

شهدا شرمنده .دستمون رو بگیر

اسیر شرمنده ایم شهدا نگاهت چادر کمک کنید گناه گوش شنوا 1 نظر »

خداوند شهیدان را به کرامت و فضیلت،بر من وهمه پیامبران برتری داد!...

ارسال شده در 3 دی 1396 توسط فاطمه بهيار در مناسبتی, شهدا

پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله):

خداوند شهیدان را به کرامت وفضیلت بر من و همه پیامبران برتری و تفضیل داده است،اول این که همه پیامبران حتی مرا عزرائیل قبضه روح میکند، اما شهیدان را خداوند به قدرت خویش هر گونه که بخواهد،قبض روح می کند،دوم و سوم این که همه پیامبران و حتی منت بعد از مرگ نیاز به غسل و کفن داریم،اماشهید نیازی به غسل با آب ندارد و بالباسی که در آن شهید شده است، دفن می شود؛ چهارم اینکه همه پیامبران و حتی من بعد از مرگ «مرده!»نامیده می شویم اما شهیدان مردگان نامیده نمی شوند، بلکه آنها زنده اند و نزد خداوند روزی می خورند. پنجم آنکه شفاعت پیامبران و حتی من در روز قیامت در مردمان جاری می شود اما شهید قبل از قیام قیامت هم هر روز از مردم نزد خداوند شفاعت می کند.

منبع:

قرطبی التفسیر/ج4/ص276

روزی شفاعت شفاعت شهید شهید شهیدان مرده مقام شهیدان پیامبر اکرم(ص). نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 77
  • 78
  • 79
  • 80
  • ...
  • 81
  • ...
  • 82
  • 83
  • 84
  • ...
  • 85
  • ...
  • 86
  • 87
  • 88
 خانه
 موضوعات
 آرشیوها
 آخرین نظرات
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

رگا

جستجو

موضوعات

  • همه
  • امام زمان
  • بدون موضوع
  • خاطره
  • دلنوشته
  • دهه فجر
  • شهدا
    • وصیت نامه
  • فاطمیه
  • مناسبتی
  • کتاب خوانی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان