رگا

خدایا بصیرمان باش تا از مسیر برنگردیم...!

شهادت به آسمان رفتن نیست به خود آمدن است

ارسال شده در 5 فروردین 1397 توسط مستاجر خدا:) در شهدا, دلنوشته

از دل هزاران شهید عبور کردی
در ایستگاهای بهشت لختی درنگ کردی ، وبرایت روایت کردند وگریستی 
به تو گفتن که کربلا همچنان جاری است از عاشورای61هجری تا امروز وفردا
شاید بارها وبارها به هرکدام از قدمگاهای شهیدان که می رسیدی با خود ؛ می گفتی کاش مرا نیز به خیل شهیدان راهی بود

وحسرت می خوردی که چرا از غافله جامانده ای
آری ، زمان ما را ازغافله کربلا دور داشته است اما هنوز می توان آنگونه که سید شهیدان اهل قلم خواست بخواهیم ((کربلا مارا نیز در خیل شهیدان بپذیر )) 

به شهر باز میگردی ، دلت برای همین بیابان ها می گیرد،
اولش می خواهی زار بزنی
وگریه کنی 
تازه با رفقایت مؤنوس شده بودى ، تازه شهدا را شناخته بودی،تازه فهمیده بودی که هرچه هست در گمنامی ودر همین بیابان هاست …

به خود میایی سبکبار میشوی خیلی چیزها آموخته ای که هرگز نباید فراموششان کنی چنانچه زینب کربلا را فراموش نکرد ..

به شهر که نزدیک میشوی دلت تنگ میشود
برای نخل
برای  خاکریز
برای جاده ای که هنوز رد خمپاره ها برآن جامانده بود
برای  ترکش هایی که زنگ زده بودند وبرای آسمان مردانی که سال ها بود در ملکوت گم شده بودند ….

زیارت قبول
برای دوستانی که تازه از سفر
سرزمین نور امده ان
به یاد شهید ابراهیم هادی

بهشت دلنوشته راهیان نور راهیان نور رگا سید شهیدان سید شهیدان اهل قلم شهادت شهدا شهدای هشت سال دفاع مقدس شهید شهید ابراهیم هادی شهیدان عاشورا غافله کربلا هزاران شهید کربلا کوثربلاگ گمنام 1 نظر »

با بغضی در گلو برابت مینویسم

ارسال شده در 5 فروردین 1397 توسط مستاجر خدا:) در شهدا, دلنوشته


امروز تمام غصه های عالم رو دلم ریخت
نمیدانم چه بگویم ،نمیدانم چه بنویسم ، قدری قبل با تو و شوخی ها و خنده هایت والان در حسرت دیدن روی ماهت
امیر علی چه زیبا اقتدا کردی به مادرت زهرا و به رسم عاشقی کوچه های گمنامی رو طی کردی و به عرش رسیدی ،همه بودیم ولی باختیم تو نبودی و بردی نیمه پنهان حرکت جهادی و پشت صحنه همه خدمت ها الان تو پیش خدایی و همه مدعیان صف اول اینجا
امیر علی مارو برسم رفاقت یادت نره ،تو زحمت روی دوش ما نگذاشتی و پیکرت هم بر نگشت تا روی دوش ما بار ادعا سنگینی کند ولی ما برایت زحمتی داریم جان مادرت زهرا ،تورا به انچه لحظه پریدن دیدی سر سفره ارباب برات مارو هم بگیر
لبیک یا زینب ذکر لبم هر دم
از عشق تو بی بی جان میدهم هر دم
بهر دفاع از تو اماده ی پیکار
رخصت بده خانم قربان شوم این دم
بیاد دوست و رفیق شهیدم امیرعلی محمدیان که گمنام رفت وگمنام پرکشید

با بغضی در گلو برابت مینویسم حسرت حسرت دیدار دفاع رفیق شهیدم رگا شهادت شهدا شهدای مدافع حرم شهید شهید مدافع حرم شهید مدافع حرم امیرعلی محمدیان شهید گمنام لبیک یا زینب مدافع حرم مدافعان حرم کوثربلاگ گمنام نظر دهید »

عیدیمان کامل شد....

ارسال شده در 4 فروردین 1397 توسط حديثه يگانه پور در شهدا

آخرين پلاك
دو ماهي مي‌شد كه در اطراف پاسگاه سميه _ منطقه‌ي فكه _ مستقر شده بوديم. هر روز از طلوع تا غروب خورشيد، زمين منطقه را جست‌وجو مي‌كرديم، ولي حتي يك شهيد هم نيافته بوديم. برايمان خيلي سخت بود. در آن هواي گرم با امكانات محدود و هزار مشكل ديگر، فقط روز را به شب مي‌رسانديم. روزهاي آخر همه نااميد بودند و من از همه بيشتر. دو سال بود كه در آتش حضور در گروه تفحص مي‌سوختم و پس از التماس بسيار توانسته بودم جزو اين گروه شوم، ولي آمدنم بي‌فايده بود. اول فكر مي‌كردم آن موقع‌ها سنم كم بوده و نتوانسته‌ام در جبهه‌هاي جنگ حضور داشته باشم اما حالا جبران مافات مي‌كنم ولي…
روز عيد غدير خم بود، طبق روال هر روز وسايل كارمان را برداشتيم و سوار تويوتا وانت شديم و راه افتاديم. وقتي به منطقه‌ي مورد نظر رسيديم، همه پياده شديم، ولي حاج صارمي _ مسئول اكيپ تفحص لشكر 31 عاشورا مستقر در منطقه‌ي فكه _ پياده نشد. وقتي با تعجب نگاهش كرديم، گفت: «من ديگر نمي‌توانم كار كنم؛ چرا بايد دو ماه كار كنيم و حتي يك شهيد هم پيدا نشود. من از همه شكايت دارم. چرا خدا كمكمان نمي‌كند. مگر اين بچه‌ها به عشق امام حسين (ع) و حضرت زهرا (س) نيامده‌اند؟چرا…
بيل مكانيكي شروع به كار كرد و ما هم چهار چشمي پاكت بيل را مي‌پاييديم تا شايد نشاني از يك شهيد بيابيم. دستگاه سومين بيل را پر از خاك كرد كه همه با مشاهده‌ي جمجمه‌ي يك شهيد در داخل پاكت بيل فرياد سر داديم. فرياد يا زهرا (س) دشت فكه را پر كرد. پريديم تو گودال و شروع كرديم به جست‌وجو. بدن شهيد زير خاك بود. آن را درآورديم. اولين بار بود كه با پيكر يك شهيد روبه‌رو مي‌شدم. حالتي داشتم كه وصف‌ناپذير است.
به اميد يافتن پلاك يا نشان هويتي از جنازه، تمام آن قسمت را زير و رو كرديم، اما هيچ چيز نيافتيم. خوشحاليمان ناتمام ماند. همه در دل دعا مي‌كرديم كه پس از نااميدي دو ماهه، خداوند دلمان را شاد كند. كمي آن سوتر، جنازه‌ي دو شهيد ديگر را پيدا كرديم. دومي داراي پلاك و كارت شناسايي بود و سومي بدون هيچ نام و نشاني.
صارمي كه خوشحالي مي‌نمود، خاك‌هاي اطراف را الك مي‌كرد تا شايد پلاكش را پيدا كند. تلاشش بي‌نتيجه بود. از يك طرف خوشحال بوديم كه عيديمان را گرفته‌ايم و از طرف ديگر دو شهيد بي‌نام و نشان خوشحالي و آرامش را از دل‌هايمان مي‌زدود. چاره‌اي نبود. بايد با همان وضع مي‌ساختيم. پيكر شهيدان را برداشتيم و برگشتيم وبه مقر. هيچ‌كدام روي پاهايمان بند نبوديم. قرار شد نمازمان را بخوانيم و پس از صرف ناهار برگرديم به منطقه‌ي تفحص.
عصر راه افتاديم. از توي ماشين كه پياده شديم، ذكر دعا روي لب‌هايمان بود. آرام راه افتاديم تا محل كشف پيكرها. انگار داشتيم روي زمين پر از تيغ راه مي‌رفتيم. دل توي دلمان نبود. يكي از بچه‌ها كه جلوتر از همه بود، فرياد كشيد: «پلاك… پلاك را پيدا كردم».
دويد و شيرجه رفت روي خاكي كه آن‌قدر آن را الك كرده بوديم، نرم نرم بود. برخاست. زنجير يك پلاك لاي انگشتانش بود. شروع كرديم به جست‌وجو. چهار دست و پا روي زمين از اين سو به آن سو مي‌رفتيم و چشم‌هايمان زمين را مي‌كاويد تا اين‌كه پلاك شهيد را پيدا كرديم.
هوا تاريك شده بود و ما هم‌چنان چشم به زمين داشتيم. هنوز از سومين شهيد نشاني براي شناسايي نيافته بوديم و دلمان نمي‌خواست برگرديم به مقر. گريه‌ام گرفته بود. در دل گفتم: «يا علي! عيد‌مان را دادي ولي چرا ناقص…».
صداي صارمي از كنار تويوتا وانت درآمد كه اعلام مي‌كند كار را تعطيل كنيم.
بيل‌هاي دستيمان را برداشتيم و راه افتاديم طرف ماشين. اصلاً دلمان نمي‌خواست از آن‌جا برويم.
برگشتيم و ولو شديم توي چادر. هوا گرم بود، يك‌دفعه فرياد عموحسن از بيرون چادر بلند شد: «مژده بدهيد. ..».
آمد و جلوي در چادر ايستاد و پيروزمندانه دست به كمر زد. نگاهش كرديم كه يك پلاك را بالا آورد و جلوي صورت گرفت. برخاستيم و كشيده شديم طرفش. يكي پرسيد: «چيه عمو حسن؟ از كجا آورديش؟» عمو حسن از ته دل خنديد و گفت: «مال آن شهيد مفقود است. لاي استخوان‌هاي جمجمه‌اش بود….». بچه‌ها خنديدند و من در دل گفتم: «ممنونم آقا! عيديمان كامل شد».

منبع :كتاب كرامات شهدا - صفحه: 133
راوي : گروه تفحص لشگر 31 عاشورا

1 نظر »

زیباترین بهار...

ارسال شده در 4 فروردین 1397 توسط مستاجر خدا:) در دلنوشته, امام زمان

پر انرژی و آرامش بخش…

بهار یعنی؛ باران فراوان، جوشش نهرها و پر آب شدن رودخانه ها…

بهار یعنی؛ نم نم باران و بوی طراوتی که دائما به مشام می رسد.

بهار یعنی تازگی، نو شدن و حسّ شیرینِ زندگی و صفا… 

«السَّلامُ عَلی رَبیعٍ الاَنام وَ نَضرة الأیّام» 

سلام بر «بهار مردم» و «خرّمی دلها»… 

مهدی جان! تو «ابر بارنده، باران پیاپی و چشمه ی جوشان» هستی. هنگام ظهورت از کویرها و خشکی ها، سخنی نباید گفت؛ زیر قدمهایت همه چیز رنگ سرسبزی و تازگی دارد… سلام بر تو…

منبع:

(فصلنامه انتظار، شماره۱۲)

الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج

امام زمان انتظار بهار دلنوشته برای امام زمان رودخانه رگا زیباترین بهار... ظهور مهدی نهر چشمه 3 نظر »

حرفی باشهدا داری؟

ارسال شده در 4 فروردین 1397 توسط مستاجر خدا:) در شهدا, دلنوشته

گفت :شهدا شرمنده ایم!

اما نگفت شهدا شرمنده ایم که به وصیت شما عمل نمی کنیم …..

شهدا شرمنده ایم که در برابر بدحجابی ها بی تفاوت هستیم…..

شهدا شرمنده ایم که بعضی ها غیرتشان را ازدست داده اند….

شهدا شرمنده ایم که دیگر فرقی میان آقا و خانم نمانده…..

شهدا شرمنده ایم که از شما مینویسیم اما در عمل عاجزیم….

شهدا شرمنده ایم که فقط ادعا داریم….

شهدا شرمنده ایم که به جز شرمندگی خیلی ازکارها ازدستمان بر می آید اما انجام نمی دهیم!

شهدا شرمنده ایم که بعد ازشما فقط شرمنده ایم…..

شهدا واقعا شرمنده ایم !

شهدا آنقدر شرمنده ایم که حتی از گفتن این جمله شرمنده میشویم….

شهدا ما شرمنده ایم که فقط شرمنده ایم……

شهداااااااااا

صدایمان را دارید؟!

ما فقط شرمنده ایم که رهرو راهتان نیستیم همین ! 

شهدا گاهی نگاهی… 

 

ادامه دهنده راه شهدا باشیم ادامه راه شهدا الگوگیری از شهدا بدحجابی بی غیرتی دلنوشته برای شهدا دلنوشته شهدا شرمنده ایم راه شهدا رگا سیره شهدا شهادت شهدا شهدا شرمنده ایم شهدا شرمنده ایم، شهادت، شهید، دفاع مقدس شهید غیرت وصیت کوثربلاگ 2 نظر »
  • 1
  • ...
  • 44
  • 45
  • 46
  • ...
  • 47
  • ...
  • 48
  • 49
  • 50
  • ...
  • 51
  • ...
  • 52
  • 53
  • 54
  • ...
  • 88
 خانه
 موضوعات
 آرشیوها
 آخرین نظرات
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

رگا

جستجو

موضوعات

  • همه
  • امام زمان
  • بدون موضوع
  • خاطره
  • دلنوشته
  • دهه فجر
  • شهدا
    • وصیت نامه
  • فاطمیه
  • مناسبتی
  • کتاب خوانی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان