خونش را نذر حضرت زینب(س) کرده بود....!
مادر زخم خورده جنگ بود، کودک بود که تیری ناغافل گلوی پدرش را دریده و او طعم یتیمی را چشیده بود، حالا پسرش داشت لباس رزم می پوشید. شب های آخر با پسرش تا اذان صبح می نشست، گاهی صدای خنده شان فضای خانه را پر کرد و گاهی هم صدای هق هقشان به گوش دیگر اعضای… بیشتر »