رگا

خدایا بصیرمان باش تا از مسیر برنگردیم...!

خیلی حال میده..!

ارسال شده در 30 مهر 1397 توسط فاطمه خانوم در شهدا

خیلی حال میده یه بچه خوشگل دنیا بیاری

خیلی حال میده تو کودکی همه جا از ادبش و تو بزرگی از اخلاق و صفا و صمیمیتش حرف بزنند

خیلی حال میده به سنین جوانی که رسید وقتی نگاش کنی دلت بره

خوشگل،خوشتیپ،آقا

ولی از همه اینا باحال تر می دونی چیه؟

اینه که وقتی بعد چندین سال چشم انتظاری استخونای پسر خوشتیپتُ

بیارن، کفن ُبگیری سمت آسمون و آروم بگی :

اللهم تقبل منا هذا القلیل ..

خوشتیپ خوشگل شهید نظر دهید »

اگه عاشقت اربابت باشی .......؟؟؟

ارسال شده در 27 مهر 1397 توسط مهديه سنچولي در مناسبتی, شهدا

بنویسید به روی لحدم
من فقط عشق حسین ابن علی (ع) را بلدم
ننویسید که او خادم بد عهدی بود
بنویسید که او منتظر مهدی (عج )بود
منبع :بر گرفته از کتاب شعرا

نظر دهید »

.....بوی عطرش باعث شد گمنام نشود....

ارسال شده در 27 مهر 1397 توسط مهديه سنچولي در شهدا

شهید سید احمد پلارک در زمان جنگ در یکی از پایگاه های شلمچه، به عنوان یک سرباز معمولی همیشه مشغول نظافت توالت های آن پایگاه بود، به طوری که بوی بدی بدن او را فرا می گرفت. تا اینکه در سال 66 در یک حمله هوایی هنگامی که او به مانند سایر روزها در حال نظافت بود، موشکی به آنجا برخورد کرده و او شهید و در زیر آوار مدفون می شود. پس از این اتفاق هنگامی که امدادگران در حال جمع آوری زخمی ها و شهیدان بودند، متوجه بوی شدید گلاب از زیر آوار می شوند، پس آوار را کنار زده و با پیکر پاک این شهید که غرق در بوی گلاب بود؛ مواجه می شوند.

منبع :خاطرات شهید پلارک

1 نظر »

ای که بر تربت من می‌گذری، روضه بخوان...

ارسال شده در 26 مهر 1397 توسط حديثه يگانه پور در شهدا

شهید دهقان امیری:

یک دوست دیگری هم داشت که به واسطه شهید خلیلی با او آشنا شده بود. همین بنده خدا تعریف می‌کرد: با شهید دهقان امیری در گلزار شهدا بهشت زهرا(س) قرار داشتیم وقتی رسید، حدود دو ساعت سر مزار رسول حرف زدیم.

بعد سر خاک بقیه شهدا رفتیم و هر شهیدی را که می‌شناخت سر خاکش می‌ایستاد و حدود یک ربع راجع به شهید صحبت می‌کرد، جوری حرف می‌زد و خاطره تعریف می‌کرد که انگار سال ها با آن شهید رفیق بوده است.

گرمای طاقت فرسایی بود اما چنان غرق مطالب و حرف بودیم که گرما را حس نمی کردیم. سپس برگشتیم بر سر مزار شهید رسول خلیلی و صحبت‌هایمان را ادامه دادیم. موقع خداحافظی گفت: روضه بزار گوش کنیم و این جمله شهید خلیلی را یادآوری می‌کرد که: «ای که بر تربت من می‌گذری، روضه بخوان/نام زینب(س) شنوم زیر لحد گریه کنم»

گفتم: بابا لازم نیست اما اصرار کرد و خلاصه یک روضه گوش کردیم. وقتی تمام شد با آهی سوزناک سکوت را شکست، حسرت داشت،حسرت شهادت.

بوی عطر پیراهنش را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم. خداحافظی کردیم و این آخرین خداحافظی من و محمدرضا بود.

نظر دهید »

سرت سلامت بانوی مهربان..

ارسال شده در 26 مهر 1397 توسط فاطمه خانوم در شهدا

رهبر معظم انقلاب اسلامی:
جانبازان تابلو و تصویری از دوران ابتلاء بزرگ ملت ایران در دوران دفاع مقدس هستند. صبر همسران جانبازان، ایثارگری واقعی و یک جهاد و حماسه است
#سرت_سلامت_بانوی_مهربان

جانبازان حمیدداودآبادی، رزمنده و نویسنده دفاع مقدس نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 12
  • 13
  • 14
  • ...
  • 15
  • ...
  • 16
  • 17
  • 18
  • ...
  • 19
  • ...
  • 20
  • 21
  • 22
  • ...
  • 88
 خانه
 موضوعات
 آرشیوها
 آخرین نظرات
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

رگا

جستجو

موضوعات

  • همه
  • امام زمان
  • بدون موضوع
  • خاطره
  • دلنوشته
  • دهه فجر
  • شهدا
    • وصیت نامه
  • فاطمیه
  • مناسبتی
  • کتاب خوانی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان