رگا

خدایا بصیرمان باش تا از مسیر برنگردیم...!

به همسرم نمره ۱۹ می‌دهم!

ارسال شده در 12 اسفند 1397 توسط افسر جوان...نوری در شهدا

سردار شهید سعید قهاری‌سعید، یکی از فرماندهان همدانی دوران دفاع مقدس بود که در زمان حیات خود در بسیاری از نقاط ایران مشغول به خدمت شد و در نهایت پس از سال‌ها مجاهدت در راه اسلام در تاریخ ۴ اسفند ۸۵ در سن ۵۴ سالگی طی عملیات با گروهک تروریستی پژاک در مرز خوی (آذربایجان‌غربی) منطقه جهنم‌دره به فیض شهادت نائل آمد. از جمله مسئولیت‌های این شهید می‌توان به فرمانده بسیج همدان در زمان جنگ، فرمانده سپاه نهاوند همزمان مسئول محور دزلی در مریوان، فرمانده سپاه سنقر، فرمانده سپاه جوانرودکرد، فرمانده سپاه و تیپ پاوه، فرمانده تیپ انصارالرسول (ص)، فرمانده سپاه مریوان، فرمانده قرارگاه شهید شهرام‌فر سنندج، فرمانده قرارگاه برون مرزی شهید قهاری‌سعید، جانشین قرارگاه نجف در کرمانشاه، فرمانده ارشد سپاه الغدیر در یزد، فرمانده لشکر ۳ نیروی مخصوص حمزه سید الشهدا (ع) در ارومیه اشاره کرد. به همین مناسبت گفت‌وگویی با همسر و برادر شهید قهاری سعید صورت گرفته که در ادامه می‌خوانید.

به آرزویش رسید

فرحناز رسولی در این گفت‌وگو بیان داشت: از ابعاد شخصیتی شهید قهاری‌سعید همین بس که او فردی مومن، آرام و صبور بود و همه این ویژگی‌ها سبب شد تا در میدان رزم همیشه به عنوان سرداری شجاع و دلیر حاضر باشد. همواره معتقد بود جنگ با دشمن همچنان ادامه دارد لذا همیشه در صحنه حاضر و آماده نبرد بود.

وی با بیان اینکه شهید قهاری‎سعید تا لحظه شهادت با ضد انقلاب جنگید، عنوان کرد: با تمام مشکلات و سختی‌های کار، زمانی که به منزل می‌آمد حقیقتاً شخصی صبور و آرام بود و به معنای واقعی تمام خستگی‌هایش را پشت درب منزل جا می‌گذاشت و در برخورد با خانواده تنها چیزی که به زبان نمی‌آورد خستگی بود.

رسولی افزود: یادم نمی‌آید در تمام ۲۲ سال زندگی مشترک علی‌رغم مبارزات و سختی‌های کار یک بار ابراز ناراحتی و خستگی کرده باشد. به نظرم این حاکی از ایثار و استقامت این شهید بود که نمی‌خواست تحت هیچ شرایطی خانواده در سختی باشد و مشکلات خود را به داخل منزل بیاورد. 

وی اظهار کرد: با فرزندانش همیشه مثل رفیق بود و با آنها کشتی می‌گرفت و فوتبال بازی می‌کرد. این صمیمیت به حدی بود که بچه‌ها حس نمی‌کردند پدر آنها یک فرمانده است و چه مسئولیت سنگینی بر دوش دارد.

همسر شهید قهاری‌سعید با تاکید بر اینکه از زندگی با همسرم راضی بوده و هستم گفت: هرگز عصبانیتی که باعث نگرانی اعضای خانواده شود از ایشان ندیدم، در تمامی سال‌ها زندگی مشترک با ایشان تلاش کرد همه امکاناتی را که برای یک زندگی لازم است را فراهم کند و در حد توان و بضاعت خود خواسته خانواده را برآورده سازد.

وی عنوان کرد: از روز اول زندگی با یک پاسدار، پذیرفته بودم و می‌دانستم چه سختی‌ها و مشکلاتی دارد از این رو در زندگی مشترک همه را با جان و دل پذیرفتم و همین روحیه باعث شد تا سختی‌ها برایم آسان شود. هر زمان شهید قهاری‌سعید به شهر و یا منطقه‌ای از کشور ماموریت داشت بلافاصله در اولین فرصت وسائل مورد نیاز را جمع‌آوری می‌کردم و همراه همسرم می‌رفتم و این موضوع برایم خوشایند بود و در این رابطه کوچکترین ناراحتی نداشتم.

رسولی خاطرنشان کرد: برایم فرقی نمی‌کرد در همدان، کرمانشاه، یزد و یا سایر استان‌های دیگر باشم، هیچ جا برایم بوی غربت نداشت چرا که به سرعت خودم را با شرایط وفق می‌دادم زیرا زندگی مشترک ما بر اساس اعتقادات و باورهای دینی شکل گرفته بود و همین نگاه سختی‌ها را برایمان شیرین کرده بود، از طرفی همسرم سعی داشت که زندگی را به کام ما شیرین کند لذا هیچ گاه به خانواده سخت نمی‌گرفت.

همسر شهید قهاری‌سعید افزود: از روزعقد تا روز شهادت هر لحظه منتظر خبر شهادت ایشان بودم زیرا حاجی مرد صحنه‌های سخت نبرد بود و جز خداوند از کسی نمی‌ترسید. ایثار و فداکاری حاجی زبانزد بود به طوری که تا قبل از شهادت ۶ بار در مراحل مختلف مجروح شد. همیشه لباس رزم بر تن داشت و خود را آماده شهادت کرده بود و به همین خاطر همیشه انتظار شهادتش را می‌کشیدم.

وی با بیان اینکه برای من و خودش سوال شده بود که چرا بعد از این همه سال هنوز شهید نشده است یادآور شد: وقتی به شجاعت، فداکاری، ایثار و ایمان همسرم فکر می‌کردم هرگز نمی‌توانستم بپذیرم که خداوند این هدیه را انتخاب و یا گلچین نکند.

رسولی ادامه داد: یکسال قبل از شهادت، نشانه‌هایی را در ایشان دیدم که باورم شد که می‌خواهد پرواز کند و عمل و رفتارش حدس و گمان مرا تائید می‌کرد.

وی اظهار داشت: شهید قهاری‌سعید از جمله افرادی بود که اقدام به برگزاری کنگره چهارهزار شهید استان یزد کرد به طوری که شبانه‌روز برای برپایی این مراسم کار کرد و در آن زمان به من گفت، اگر یک روز به عمرم باقی مانده باشد باید این کنگره را برگزار کنم چرا که می‌خواست مزد خود را از شهدا بگیرد. این کنگره در ۴ اسفند ۸۴ برپا شد و همان روز نگاه عمیقی به تصاویر شهدا انداخت و آنها را قسم داد که تا سال آینده به فیض شهادت برسد و در این لحظات کاملاً چهره حاجی نورانی شده بود.

همسر شهید قهاری‌سعید یادآور شد: سال بعد حاجی مزد اخلاص خود را از خدا و شهدا گرفت و دقیقاً سال بعد در تاریخ ۴ اسفند ۸۵ در عملیات منطقه جهنم‌دره با گروهک تروریستی پژاک به اتفاق جمعی از همرزمان خود به درجه رفیع شهادت نائل آمد. موقع رفتن به این عملیات از حاجی سوال کردم که چه زمانی برمی‌گردی؟ با لبخندی پاسخ داد این بار برگشت من با خداست و از من خواست که برای پیروزی در این عملیات برای سربازان اسلام دعا کنم.

وی شهیدان را حاضر و ناظر بر اعمال دانست و گفت: معتقدم شهدا طبق آیه قرآن زنده‌اند و نزد خدای خویش روزی می‌خورند و من نیز در زندگی‌ام حضور همسرم را پس از شهادتش حس می‌کنم. به طور مثال زمانی به اتفاق فرزندانم تصمیم گرفتیم که به سوریه سفر کنیم، حاجی شب قبل از سفر به خواب دخترم آمد و به او گفت که من هم در این سفر همراه شما هستم و با هم به این سفر می‌رویم.

رسولی با اشاره به اخلاص شهید قهاری‌سعید، خاطرنشان کرد: از تظاهر و ریا بیزار بود و آنچه در قلبش بود به زبان می‌آورد و ترسی غیر از خدا در دل نداشت و با همین قلب پاک با خدای خود معامله کرد و در آخر هم مزد خود را گرفت و به آرزوی دیرینه‌اش رسید.

همسر شهید قهاری‌سعید به ذکر یک خاطره پرداخت و گفت: بعضی اوقات به من می‌گفت من نمی‌دانم چه گره‌ای در کارم هست که تا الان شهید نشدم در حالی که خدمتم رو به پایان است و این را با حسرت بیان می‌کرد و من هم باور شده بود که سرانجام حاجی خدایی می‌شود.

وی ابراز داشت: شهید قهاری‌سعید بارها و بارها با جان خود امتحان شده بود و ابایی از دادن جان خود در راه اسلام و انقلاب نداشت. دوستان حاجی نقل می‌کنند که شهید قهاری‌سعید قبل از شهادت در منطقه کوهستانی با آب یخ وضو گرفت و با این وضو دو رکعت نماز خواند، بعد از پایان نماز صورت خود را روی زمین گذاشت و به گریه و راز و نیاز با خدای خویش پرداخت. فکر می‌کنم در همین لحظات حاجی مزد خود را از خدای خویش گرفت.

رسولی افزود: اگر بخواهم نمره‌ای به همسرم بدهم ۱۹ می‌دهم، شاید سوال شود چرا ۲۰ نه؟ زیرا در زندگی مشترک بارها از حاجی خواستم دعا کند با هم شهید شویم. در تمام ماموریت‌ها راههایی که ما با هم می‌آمدیم و امنیت نداشت هر لحظه انتظار شهادتمان را داشتم ولی حاجی زرنگی کرد و مرا تنها گذاشت، با این حال خدا را شکر که همسرم به آرزویش رسید. بارها از شهید خواسته‌ام که مرا در تربیت فرزندان کمک کند و برایم دعا کند تا در پای‌بندی به اعتقادات استوار و ثابت قدم باقی بمانم.

خاطره از شهدا سردار شهید سعید قهاری‌سعید شهدا کوثربلاگ نظر دهید »

نماز قضا می خونی؟!!!

ارسال شده در 25 بهمن 1397 توسط حديثه يگانه پور در شهدا

از همه زودتر می یومد جلسه،
تا بقیه برسند دو رکعت نماز می خواند،
یکبار بعد از جلسه کشیدمش کنار و پرسیدم:
نماز قضا می خونی؟!!!
گفت: نه! نماز (مستحبی)می خونم که جلسه به یه جایی برسه، همینطور حرف روی حرف تلنبار نشه…

خاطره ای از زندگی سردار “شهید مهدی زین الدین”

منبع: کتاب آقا مهدی ، صفحه 109

1 نظر »

پسته کیلویی چند...؟؟

ارسال شده در 14 دی 1397 توسط حديثه يگانه پور در شهدا

زن کە وارد مغازه شد چهره ی محمود در هم رفت. سرش را انداخت زیر، لبش داشت زیر دندانش هایش پاره می شد

هرچه زن می پرسید پسته کیلویی چند؟ جواب نمی داد

آخرش هم گفت: ما جنس نمی فروشیم.

زن با عصبانیت گفت مگه دست خودته؟ پس چرا در مغازه ات را نمی بندی؟

همان طور کە سرش زیر بود گفت: هر وقت حجابت را درست کردی بیا تا بهت جنس بدم.

خاطرات شهید محمود کاوه

3 نظر »

به دیدار مولایش شتافت!!!

ارسال شده در 29 آذر 1397 توسط حديثه يگانه پور در شهدا

شهيد حمزه خسروى، فرمانده يكى از گروهان‏هاى لشكر المهدى(عجّ) بود.

روزى پس از نماز صبح رو به يكى از برادران روحانى كرد و پرسيد:

ـ حاج آقا! اگر كسى خواب امام على عليه‏السلام را ببيند، چه تعبيرى دارد؟

روحانى در پاسخ گفت:

ـ بايد ديد چه خوابى ديده و ماجرا چگونه بوده.

شهيد خسروى ديگر چيزى نگفت. اما دو ساعت بعد وقتى در يكى از محورهاى

عملياتى با فرق شكافته به ديدار مولايش شتافت؛

خوابش تعبير شد.

راوی: همرزم شهيد حمزه خسروى

نظر دهید »

شهیدی که امام زمان(عج الله) کفنش کرد...!!‌!

ارسال شده در 22 آذر 1397 توسط حديثه يگانه پور در شهدا, امام زمان

شهیدی بود که همیشه ذکرش این بود، نمی دونم شعر خودش بود یا غیر…

یابن الزهرا
یا بیا یک نگاهی به من کن
یا به دستت مرادر کفن کن.

از بس این شهید به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)
علاقه داشت به دوست روحانی خود وصیت می کند.
اگر من شهید شدم دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانی کنی…
روحانی می گوید: ما از جبهه برگشتیم وقتی آمدیم دیدیم عکس شهید را زده اند.
پیش پدر و مادرش آمدم گفتم: این شهید چنین وصیتی کرده است
آیا من می توانم در مجلس ختم او سخنرانی کنم؟ و آنان اجازه دادند…
در مجلس سخنرانی کردم بعد گفتم ذکر شهید این بوده است:
یا بن الزهرا
یا بیا یک نگاهی به من کن
یا به دستت مرا در کفن کن
وقتی این جمله را گفتم ، یک نفر بلند شد و شروع کرد فریاد زدن .
وقتی آرام شد گفت: من غسال هستم
دیشب آخرهای شب به من گفتند یکی از شهدا فردا باید تشییع شود
و چون پشت جبهه شهید شده است باید او را غسل دهی
وقتی که می خواستم این شهید را کفن کنم دیدم
یک شخص بزرگواری وارد شد گفت: برو بیرون من خودم باید این شهید را کفن کنم.
من رفتم در وسط راه با خود گفتم این شخص که بود و چرا مرا بیرون کرد؟؟؟
با عجله برگشتم و دیدم این شهید کفن شده
و تمام فضای غسالخانه بوی عطر گرفته بود.
از دیشب نمی دانستم رمز این جریان چه بود.اما حالا فهمیدم …نشناختم…

منبع: کتاب روایت مقدس صفحه ۹۶ به نقل از نگارنده کتاب “میر مهر” حجه الاسلام سید مسعود پور اقایی

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 8
  • 9
  • 10
  • ...
  • 11
  • ...
  • 12
  • 13
  • 14
  • ...
  • 15
  • ...
  • 16
  • 17
  • 18
  • ...
  • 88
 خانه
 موضوعات
 آرشیوها
 آخرین نظرات
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

رگا

جستجو

موضوعات

  • همه
  • امام زمان
  • بدون موضوع
  • خاطره
  • دلنوشته
  • دهه فجر
  • شهدا
    • وصیت نامه
  • فاطمیه
  • مناسبتی
  • کتاب خوانی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان